دانش و پراکسیس فمینیستی در ایران در پرتو بازشناختن نسبت فمینیسم با ژئوپلیتیک
- Jun 15, 2024   |   سمیه فاتحی
مقدمه
جریانهای فمینیستی (فمینیسمها) با تکیه بر رویکردهای نظری و روششناختی و همچنین با استفاده از ابزارها و روشهای متفاوت، در تولید دانش و پراکسیس فمینیستی در داخل و خارج از ایران سهیم بودهاند. در حالی که برخی از آنها قوانین تبعیضآمیز جنسیتی را هدف انتقاد قرار داده و خواستار برابری زن و مرد در پیشگاه قانون در حوزههای مختلف ازدواج، طلاق، ارث و غیره بودهاند، برخی دیگر سیاستهای جنسیتی را نه تنها در سطح قوانین بلکه در تمام سطوح اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به چالش کشیدهاند. تقسیم کار جنسیتی و نابرابری بین زنان و مردان در پرداخت دستمزدها و شرایط کار که زنان را در ایران به لحاظ طبقاتی در جایگاه فرودستتری نسبت به مردان قرار داده و نابرابری و تبعیض جنسیتی را در سطح جامعه بازتولید کردهاست، از دیگر حوزههای چالشبرانگیزی بوده که هدف نقدهای فمینیستی قرار گرفته است.
در حالی که چالش عمدهی برخی جریانهای فمینیستی ایرانی رایج در خارج از کشور، مانند فمینیسم اسلامی، تفسیر مردمحور و مردانهی متون اسلامی بوده و از ضرورت تفاسیر زنانهی این متون در جهت ایجاد برابری جنسیتی در ایران دفاع نمودهاند[1]، حرکت به سمت دموکراتیزه کردن جامعه به نحوی که در آن صداهای متکثر از جمله صدای زنان شنیده شود، مساله و چالش جریانهای فمینیستیای بوده است که دگرگونی و تغییر در ساختار سیاسی کنونی و گذار از حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار خود قرار دادهاند. در سالهای اخیر شاهد ظهور و گسترش فمینیسم اینترسکشنال بودهایم که بر ضرورت فرارفتن از سیاست جنسیت و تمرکز کردن بر همپوشانی و متقاطع بودن سیستمهای مختلف سلطه، تبعیض و سرکوبِ زنان در ایران تاکید میکند. با به رسمیت شناختن تجربهی زنان از سیستمهای چندلایهی اعمال قدرت، فمینیسم اینترسکشنال تحلیلهای فمینیستی قابل توجهی از درهمتنیدگی سیستمهای متقاطع ستم و سرکوب جنسیتی، طبقاتی، ملیتی، مذهبی و سکسوالیتیِ زنان در ایران ارائه کرده است.
همچنین دربارهی این مساله روشنگری کرده است که برای از بین بردن خشونت علیه همهی زنان، باید به تفاوت خشونت بین گروههای مختلف زنان بپردازیم، زیرا خشونتی که زنان تجربه میکنند فقط بر اساس جنسیت آنها نیست. نقدهای فمینیستی مبتنی بر رویکرد اینترسکشنال، همچنین پراکسیس فمینیستی غالب را هدف انتقاد قرار داده و کنشگران فمینیست داخل و خارج از ایران را به بازنگری در شیوههای مواجهه با وضعیت تحت ستم زنان متعلق به گروههای متفاوت در ایران سوق دادهاند. جریانهای فمینیستی اینترسکشنال به نمایندگی از زنان به حاشیه رانده شده و با تاکید بر تجربهی متقاطع زنان از تبعیض و خشونت، فمینیسمها را به پراکسیس فمینیستی اینترسکشنال برای مبارزه با سیستمهای چندلایهی سرکوب فرا خوانده و از ضرورت فمینیسمهایی دفاع میکنند که قادر باشند خشونت و ستم اعمال شده بر گروه ناهمگن و غیریکدست زنان در ایران را به رسمیت بشناسند و مبارزه با آن را در برنامهی سیاسی خود قرار دهند.
فمینیسمها در داخل و خارج از ایران با رویکردهای نظری، تحلیلی و روششناختی مختلف، با تکیه بر روشهای گوناگون و با کنشگری در عرصهها و فضاهای مختلف، تلاش کردهاند نه تنها فهم ما را از وضعیت پرسشبرانگیز زنان در ایران گسترش دهند، بلکه برای گذار از آن، مقاومت و مبارزه کنند. با این حال، جداییناپذیری سرکوب و خشونت علیه زنان از روابط ژئوپلیتیکی قدرت توجه چندانی را از سوی جریانهای فمینیستی فعال در داخل و خارج از ایران به خود جلب نکرده است. در واقع، این مهم که ما نه تنها برای «فهم» وضعیت پرابلماتیک گروه نامتجانس زنان در ایران، بلکه برای برونرفت از تجویز افقهای یونیورسال تغییر و دگرگونی در این وضعیت، نیازمند به رسمیت شناختن نقش استثنایی روابط قدرت ژئوپلیتیک در زندگی زنان هستیم، نادیده گرفته شده است.
این نوشتار پیشنهاد میکند که بازشناختن نسبت میان فمینیسم و ژئوپلیتیک نه تنها قادر به ارائهی ابزارهای نظری، تحلیلی و روششناختی قابل توجهی است کە ممکن است پاسخهای متفاوت و روشنگرانهتری برای پرسشِ کلیدیِ «چرایی قرار گرفتن زنان در ایران در شرایط و وضعیت سرکوب و خشونت و چگونگی امکان دگرگونی در این وضعیت» به دست بدهد، بلکه همچنین ابزارهای آلترناتیوی را پیش روی کنشگران فمینیستی قرار میدهد که هدفشان نزدیک کردن مبارزات گروههای متفاوت و متکثر زنان با علم به جهانی شدن ناهموار به میانجی توسعهی ناموزون سرمایهداری معاصر و بازتولید آن از خلال ژئوپلیتیک است. بنابراین، نوشتار حاضر به دو بخش تقسیم میشود:
در بخش اول به معرفی ژئوپلیتیک فمینیستی و این که چگونه میتواند به ما در فهم چگونگی عملکرد روابط ژئوپلیتیک قدرت در زندگی زنان و مقاومت و مبارزهی آنان بر علیه این مناسبات کمک کند، پرداخته میشود. در این بخش تلاش میشود به سوالات «ژئوپولیتیک فمینیستی چیست؟» و «چگونه میتواند سهمی در روند کنونی تولید دانش و معرفتشناسی فمینیستی در کانتکست ایران داشته باشد؟»، پاسخ داده شود. همچنین برای ملموسکردن و روشن نمودن بحث به مثالها و نمونههایی از کاربست نظریه و رویکرد تحلیلی ژئوپلیتیک فمینیستی در ایران و زمینههای مشابه آن اشاره میشود. لازم به ذکر است که این جستار کوتاه ادعا ندارد که به تحلیل وضعیت زنان در ایران با تکیه بر رویکرد ژئوپلیتیک فمینیستی میپردازد، چرا که این مهم خود میتواند موضوع نوشتار(ها)ی جداگانهای باشد. بلکه بیشتر این هدف را دنبال میکند که چگونه میتوان از پتانسیلها و ظرفیتهای بازشناختن نسبت میان فمینیسم و ژئوپلیتیک برای پیشبرد و گسترش دانش فمینیستی بهره جست.
در بخش دوم به چگونگی عمل و کنش فمینیستی با در نظر گرفتن اهمیت نسبت فمینیسم با ژئوپلیتیک پرداخته میشود و به میانجی ابزارهای فمینیستی آلترناتیو، مطالبی در باب ضرورت مطرحکردن مفاهیم جایگزین از جمله «سیاست ائتلاف فمینیستی» به جای مفهوم «خواهرانگی میان زنان» مطرح میشود. در این بخش سعی میشود به این پرسش پرداخته شود که چگونه مقاومت و مبارزهی گروههای متکثر زنان با به رسمیت شناختن جهانی شدن ناهموار و ناهمگن میتواند به هم نزدیک شود. هدف از این بخش افکندن نور بر روی مفاهیم آلترناتیو پیشنهاد شده از سوی فمینیسم زنان رنگینپوست است که بیش از هر چیز با تکیه بر تعهد فمینیستی آگاه به اهمیت نقش استثنایی ژئوپلیتیک در شکلگیری مبارزه و مقاومت فمینیستی شکل گرفتهاند. در این بخش، برنامهها و فعالیتهای جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان (کژار) به طور مختصر بررسی میشود تا مختصات مفهوم «سیاست ائتلاف فمینیستی» در کانتکست ایران بیشتر و بهتر روشن شود. لازم به ذکر است که تفسیر کنشگری فمینیستی جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان (کژار) صرفا بر برداشتهای نویسندهی این نوشتار مبتنی است و لزوما نظر و دیدگاه این جنبش فمینیستی را بازتاب نمیدهد.
بخش اول: ژئوپلیتیک فمینیستی، تقاطع قدرت و فضا در مقیاسهای چندگانه
ژئوپلیتیک فمینیستی به عنوان نظریه، رویکرد تحلیلی و روششناسی، از زمان پیدایش خود در اوایل دههی ٢٠٠٠، به عنوان یک شاخهی متمایز ژئوپلیتیک انتقادی و جغرافیای فمینیستی، توسعه یافته و اشکال نوپای قدرت، ستم و مقاومت را در و بین مقیاسهای متعدد ردیابی میکند (Massaro & Williams,2013;Dixon,2016;Dowler &Sharp,2001). تولید دانش مبتنی بر رویکرد و چارچوب نظری و روششناختی ژئوپلیتیک فمینیستی بیشتر در انتقاد به دانش تولید شدهی غالب در حوزهی روابط بینالملل و ژئوپلیتیک انتقادی بسط و گسترش یافته است. کارشناسان فمینیست این حوزه، به دلیل نادیدهانگاری نقش کلیدی موضوع جنسیت در چارچوببندی فضا و روابط بینالملل، نقدهای جدی به رشته و حوزهی روابط بینالملل وارد کردهاند. همچنین، آنها به ژئوپلیتیک انتقادی هم نگاهی منتقدانه داشتهاند، از این منظر که اگرچه ژئوپلیتیک انتقادی تلاش کرده است بر کمبودها و محدودیتهای دانش تولید شده در حوزهی روابط بینالملل فایق آید، اما خود در خدمت بازتولید ژئوپلیتیک به عنوان «پروژه و تشکیلاتی مردانه» قرار گرفتهاست (Massaro & Williams,2013:569).کارشناسان فمینیست با نقد و بررسی دانش تولید شده در حوزهی ژئوپلیتیک انتقادی نشان دادهاند که بیشتر آنها بر «مردان بزرگ» ژئوپلیتیک تمرکز کرده و دیدگاه و رویکرد مردانه مبتنی بر همه جا و هیچ جا بودن قدرت را بازتولید کردهاند .(Sharp,2000;Dowler & Sharp,2001) آنها استدلال میکنند که ژئوپلیتیک انتقادی بر ساختارشکنی گفتمانی[2] تمرکز کرده و چگونگی شکلگیری فرآیندهای ژئوپلیتیکی از خلال تجربیات و تعاملات روزمره را نادیده گرفته است. همچنین، در تداوم حذف مردم و فعالیتهای روزمرهی آنها از مرکز تحلیلهای ژئوپلیتیک، سهیم بودهاست(Massaro & Williams,2013:569).
برداشتها و تحلیلهای مبتنی بر رویکردهای مردانه از این نقطهنظر هدف نقد ژئوپلیتیک فمینیستی قرار میگیرند که به بررسی نحوهی تأثیرگذاری فرآیندهای سیاسی قدرت بر تجربیات روزمره (اموری که زنانه تعریف میشوند و نادیده گرفته میشوند) نمیپردازند و متعاقبا از فهم چگونگی تحت تاثیر قرار گرفتن آنها توسط این واقعیات زندگی هر روزه بازمیمانند. از این منظر، به عنوان نمونه تحلیل محمدرضا نیکفر از قدرت و مقاومت[3]، از کاستی تحلیلهای مبتنی بر برداشت مردانه و غیرانضمامی رنج میبرد. برقرارکردن تقابل دوگانهی میان «سیاست بزرگ» در مقابل «سیاست کوچک» توسط نیکفر، نه تنها در خدمت بازتولید برداشتها و تحلیلهای مردانه از نقش قدرت در زندگی مردم و مقاومت آنها در مقابل آن قرار دارد، بلکه از کنشگری و سیاستورزی هرروزهی مادرانی مانند دایه شریفه (مادر رامین حسینپناهی) و بیبی صنوبر (مادر خدانور لجهای)، زنانی که در قبرستان آیچی سقز و در روز خاکسپاری ژینا امینی سرکوب جنسیتی و خشونت دولتی در ایران را به چالش کشیدند، و دختران جوانی که در قیام ژینا بدنهای خود را در خیابانها به عنوان سپر مقاومت در مقابل گلولههای نیروهای سرکوبگر قرار دادند، سیاستزدایی میکند و آنها را با این استدلال که «سیاست بزرگ» نیستند، پس میزند و به حاشیه میراند. علاوه بر این، تحلیل او از برقرارکردن نسبت میان مقاومت روزمرهی زنان در ایران با فرآیندهای چندمقیاسی و چندفضایی تولید و بازتولید قدرت ژئوپلیتیک باز میماند و بنابراین با رویکردی تکبعدی به فرمولیزهکردن سیاست مقاومت در ایران میپردازد. در مقابل، ژئوپلیتیک فمینیستی نشان میدهدکه چگونه قلمروهای زنانه،که اغلب در تحلیلهای مبتنی بر رویکرد مردانه نادیده انگاشته میشوند، فضای کلیدی در عملکرد قدرت در سطوح مختلف محلی، ملی و بینالمللی هستند (Dowler & Sharp,2001). همچنین نشان میدهد که چگونه قلمروهای زنانه جزء کلیدی در عملکرد قدرت بینالمللی هستند (Massaro & Williams,2013:570).
یکی از مهمترین مداخلات ژئوپلیتیک فمینیستی در بازیابی دو مفهوم کلیدی فضا و مقیاس در ارتباط با قدرت بودهاست. ژئوپلیتیک فمینیستی از آنجایی که تقاطع قدرت و فضا را در مقیاسهای چندگانه تحلیل میکند، مفهومی پاسخگوتر و تجسمیافتهتر از سیاست است (Hyndman,2003,2004). از نقطهنظر ژئوپلیتیک فمینیستی، درهمتنیدگی سیستمهای مختلف سرکوب و ستم در/بین مقیاسهای متعدد، از جمله بدن، خانه، محلی، ملی و بینالمللی و در فضاهای ژئوپلیتیک مختلف و به شکل مشخص در واقعیت مادی زندگی روزمره مردم عادی، قابل ردیابی هستند. بنابراین، برای فهم پیچیدگی تولید و بازتولید چندمقیاسی[4] و چندفضایی[5] فرآیندهای سیاسی-اقتصادی بینالمللی، از جمله سرمایهداری پدر/مردسالار استعماری معاصر، به تحلیلهای چندگانه و فراتر از تحلیلهای تکبعدی رایج و غالب نیاز داریم.
تولید و بازتولید بینالملل در فضای روزمره[6]
به عنوان رویکرد تحلیلی، ژئوپلیتیک فمینیستی با کشیدن یک خط، زندگی روزمرهی زنان را به تحولات سیاسی و اقتصادی در سطح جهانی وصل میکند و در تلاش است از «ناسیونالیسم روششناختی»[7] که در آن دولت-ملت سوژهی یگانه و خودبسندهی تفکر و واحد اولیه و طبیعی تحلیل دانسته میشود (Wimmer & Schiller, 2002)، فراتر رود. این رویکرد، روش تحلیل مبتنی بر محوریت دولت را به چالش کشیده و با در نظر گرفتن نحوهی تاثیرگذاری تحولات «خارجی» بر جوامع «داخلی» (Dalby,1994:601)، بر چگونگی تعامل جوامع و افراد متمرکز میشود. از اینرو، ژئوپلیتیک فمینیستی مقیاس غالب تحقیقات ژئوپلیتیک سنتی را به چالش میکشد و توجه را به فضای سیاسی روزمره که از خلال آن روابط قدرت ژئوپلیتیک همزمان شکل میگیرند و مورد مناقشه قرار میگیرند، جلب میکند (Dowler & Sharp,2001).
این رویکرد، چارچوب تحلیلی خاصی را ارائه میدهد که از طریق آن میتوان عمق و پیچیدگی روابط بینالمللی ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک را از خلال زندگی روزمرهی زنان فهم کرد (Massaro & Williams,2013). ژئوپلیتیک فمینیستی میپرسد نسبت میان مداخلهی نظامی و غیرنظامی بینالمللی در عراق و افغانستان با خشونت خانگی در این کشورها چیست؟ و یا این که چگونه تحریمهای اقتصادی بینالمللی اعمال شده بر کشورهایی چون عراق و ایران با خشونت جنسیتی، تقسیم جنسیتی کار و افزایش فقر و بیکاری زنان در این دو کشور ارتباط دارد؟ به عنوان مثال، مطالعهی انجام شده با رویکرد تحلیلی ژئوپلیتیک فمینیستی در افغانستان نشان میدهدکه چگونه ایالات متحده استفاده از خشونت را زیر پرچم «آزادی زنان» و «گسترش حقوق بشر» در سطح بینالمللی توجیه میکند، در حالی که اقدامات این کشور نمونهی آشکار و واضح خشونت علیه زنان است (Fluri,2009). مطالعهی دیگری با احیا کردن روایت کسانیکه زندگی معمول و روزانهی آنها در عراق تحت تاثیر جنگهای ناشی از مداخلات استعماری جهانی قرار گرفته، نشان داده است که سیاستهای جاری بین دولتها، مانند تحریم و جنگ، تنها دولتها و نهادهای وابسته به آنها را هدف قرار نمیدهد، بلکه بر زندگی هرروزه و انضمامی مردمانِ واقعی از جمله زنان نیز تاثیر میگذارد Hyndman,2007) (. نتایج این مطالعات نشان میدهد که جدالهای ژئوپلیتیک تنها نزاع بین دولتها بر سر سلاحهای کشتار جمعی نیستند، بلکه کشمکش بر سر استعمار و استثمار زندگی زنان نیز میباشند. مطالعهی اسما عبدی نمونهی قابل توجه دیگری از کاربست رویکرد ژئوپلیتیک فمینیستی در ایران است.[8] عبدی با بررسی نسبت میان تحریم اقتصادی و جنسیت نشان داده است که چگونه سیاست بینالمللی تحریم اقتصادی که اعمال کنندگان آن از جمله آمریکا آن را سیاستی صلحآمیز در مقابل جنگ به جهان معرفی میکنند، نه تنها سیاستهایی برای گسترش نابرابری و نزاع هستند بلکه خشونتی سیستماتیک بر علیه زنان در سطوح مختلف فردی، ملی و بینالمللی محسوب شده و آزادی آنها را سلب میکنند. این پژوهش آشکار ساخته است که از یک سو سیاستهای تحریم اقتصادی ایران با هدایت آمریکا و از سوی دیگر واکنشها و پاسخهای رژیم جمهوری اسلامی ایران به این سیاستها، نمونههای بارز خشونت جنسیتی علیه زنان میباشند. از همین رو، نقدهایی جدی بر حمایت بخشی از بدنهی اپوزیسیون ایرانی، از جمله برخی جریانهای فمینیستی مانند مسیح علینژاد و نازنین بنیادی، از تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه ایران، مترتب است، از این نقطهنظر که نمیتوان نقش تحریمها را در بحرانیتر شدن شرایط اقتصادی-سیاسی و به مخاطره افتادن معیشت زنان در ایران نادیدهگرفت. مطالعات ژئوپلیتیک فمینیستی در مورد سازمانهای توسعهی بینالمللی و کمکهای بشردوستانه نشان دادهاند که این نوع تلاشهای بشردوستانه روابط سلسلهمراتبی و نابرابر قدرت در مقیاسهای مختلف را بازتولید میکنند. برای مثال، مطالعهی تجربی انجمن انقلابی زنان افغانستان (راوا)[9] که توسط جنیفر فلوری انجام گرفته، نشان میدهد که چگونه در این کشور به جای تاکید بر پیشبرد حقوق زنان بر اساس مبارزات مردمی، سیاست جنسیتی به بخشی از برنامهی مداخلهی نظامی و توسعهی بینالمللی تغییر کرد (Fluri,2009,264). بنابراین، لابیگریهای فمینیستی و همراهی و حمایت از سیاستهای اعمال تحریم توسط سازمانهای بینالمللی مانند اتحادیه اروپا و سازمان ملل، نه تنها نادیدهانگاری تولید و بازتولید روابط نابرابر بینالمللی از خلال زندگی زنان در ایران است، بلکه، همانطور که تحلیلهای مبتنی بر رویکرد ژئوپلیتیک فمینیستی نشان دادهاند، همراهی در سرکوب زنان از طریق بازتولید نابرابری طبقاتی، تشدید خشونت خانگی و افزایش فقر و بیکاری زنان نیز است.
فرآیندهای امنیتی کردن، کنترل و نظارت فضایی
«امنیت»[10] از دیگر حوزههای مورد توجه تحلیلگران ژئوپلیتیک فمینیستی است. آنها این ایده را مطرح میکنند که اگر برای به چالش کشیدن مفهوم امنیت به جای مقیاس دولت ملی از مقیاس بدن فردی شروع کنیم، فهم ما از امنیت به شکل اساسی تغییر خواهد کرد (Hyndman 2004,2008). تمرکز بر امنیت انسانی، به جای امنیت ملی، راه را برای توجه به واقعیتهای زندگی افراد، آنگونه که توسط فرآیندهای ژئوپلیتیکی شکل میگیرند و بر آنها تأثیر میگذارند، هموار میکند. علاوه بر این، تغییر به مقیاس بدن مردمان عادی، امکان تحلیل نحوهی تجربهی فرآیندهای ژئوپلیتیک که به طور ناهموار در بین جمعیتهای متفاوت مانند زنان، اقلیتهای ملی و مذهبی و پناهندگان تجربه میشوند را فراهم میکند (Massaro & Williams,2013).
«امنیتی کردن» که به طور گسترده به فرآیندهای متنوعی اطلاق میشود که از طریق آنها مسائل، فضاها و سوژهها به نام تضمین «امنیتِ» اقتصادی، سیاسی، فیزیکی و فرهنگی، برای جمعیتهای خاص و توسط بازیگران دولتی و غیردولتی در مقیاس اغلب ملی، هدف مقررات و نظارت قرار میگیرند (Huysmans,2006)، توجه تحلیلگران این حوزه را به خود جلب کرده است. نظارت و کنترل برای تضمین امنیت از کلیدیترین مفاهیم بهکار گرفته شده در دنیای معاصر هستند. فرسایش دولت-ملتها به عنوان نمود نظم ژئوپلیتیک، ایجاد تهدیدهای همیشگی و افزایش حس ناامنی، و کاربرد چنین تهدیدهایی برای حفظ کنترل فضایی به ویژه در فضاهای روزمره، مبین این واقعیت است که کشمکشها و نزاعهای کنونی دیگر بر اساس فرمولبندی انتزاعی جنگ علیه ملت(های) دشمن انجام نمیگیرند. بلکه «دیگری بودن»[11] از طریق گفتمانهای جنسیتی، نژادی/اتنیکی، طبقاتی و جنسی عمل میکنند و فرمولبندیهای دیگری از کنترل و نظارت فضایی مانند جنگ علیه زنان در خیابانها را به پیش میبرند. بنابراین، برخلاف آنچه که دولتها و سیاستهای جهانی در مقولهی امنیتیکردن تعریف کردهاند، مرزهای ملی دیگر تنها عامل و مکان برسازندهی (نا)امنی نیستند، بلکه هر مکانی که در آن روابط قدرت استقرار یافته و متعاقبا پدرسالاری دولتی را بازتولید کند، مکان ایجاد ناامنی بوده و بنابراین در مرکز تحلیلهای ژئوپلیتیک فمینیستی قرار میگیرد (Massaro & Williams,2013:574).
فمینیستهای ژئوپلیتیک در نشان دادن عملکردهای فضایی جنسیتی و نژادی که دولتها به میانجی آنها محرومیت و اعمال خشونت علیه گروههای خاص مانند زنان پناهجو یا زنان متعلق به اقلیتهای ملی و مذهبی را توجیه میکنند، سهم قابل توجهی داشتهاند (Hyndman and Mountz,2013; Mounz,2003,2011). به عنوان مثال، با تکیه بر این رویکرد و به میانجی تامل در زندگی روزمرهی زنان کورد کولبر و زنان افغانستانی در ایران، میتوان مفهوم امنیت ارائه شده از سوی دولت را واسازی کرد تا نه تنها توزیع نابرابر آن را در بین ملیتها، جنسیتها و جنسهای مختلف آشکار ساخت، بلکه نشان داد که چگونه مفهوم «امنیت ملی» بحث در مورد سایر امنیتها را در میان خطوط نژاد، ملیت، طبقه، جنسیت و سکسوالیته پنهان میکند (Massaro & Williams,2013:572). از این منظر میتوان گفت که پروسههای امنیتسازی که در سطوح مختلف محلی، ملی و جهانی با هدف ایجاد امنیت سیاسی و اقتصادی برای نخبهها و الیتهای مرد به اجرا درمیآیند، بیش از همه زندگی و معیشت روزمرهی زنان متعلق به طبقات پایین اقتصادی از ملیتهای به حاشیه رانده شده مانند زنان کورد کولبر و زنان افغانستانی در ایران را هدف قرار میدهند. همچنین میتوان نشان داد که چگونه مکانیسمها و روندهای امنیتیکردن پیچیدگی ژئوپلیتیک را بر بدنهای زنان کورد کولبر حک میکنند؛ کسانی که وادار شدهاند برای تامین معیشت روزمرهی خود و فرزندانشان بارهایی با وزن زیاد را حمل کنند در حالی که زیر گلولههای تفنگهایی قرار دارند که بنا است «امنیت ملی» را ایجاد کنند. بنابراین، ژئوپلیتیک فمینیستی این سوال را مطرح میکند که با اقدامات ژئوپلیتیکی دولت در ایران، امنیت بیشتر برای چه کسی ایجاد میشود و از چه کسی دریغ میگردد؟ (Massaro & Williams,2013:573).
بخش دوم: فراتر از خواهرانگی جهانی، به سمت سیاست ائتلاف فمینیستی
برای سالهای متمادی بسیاری از فمینیسمهای خارج از جریان غالب فمینیستیِ اروپامحورِ سفید، حاشیهای کردن درون فمینیسم را مورد انتقاد قرار دادهاند. نقد ژئوپلیتیک درونی فمینیسم ایدهی «خواهرانگی جهانی»[12] را زیر سوال برده و بر اهمیت طرح و ارائهی آلترناتیو همبستگی میان زنان برای مبارزهی جمعی علیه ماتریس سیستمهای سرکوب تاکید کرده است. این نگاههای انتقادی به عملکرد فمینیسم غالب نشان دادهاند که مفهوم کلی «خواهرانگی» منافع گروه خاصی از فمینیستها را که بر سیاست جنسیت تاکید دارند، بازتاب میدهد و موجودیت سایر جریانهای فمینیستی را نادیده میانگارد. با فرض یک پدرسالاری جهانی و تجربهی مشترک سرکوب زنان در سراسر جهان، فمینیستهای اولیهی موج دوم مانند روبین مورگان[13]، معتقد بودند که زنان میتوانند با بیاعتنایی و نادیدهگرفتن تقسیمبندیهای طبقاتی، نژادی، جنسیتی و ملی/ملیتی، جبههای متحد علیه مردسالاری بسازند (Morgan,1996).
فمینیسمهای فراملی و همبستگی جهانی زنان
انتقاد فمینیسمهای خارج از جریان مسلط فمینیستی از خواهرانگی جهانی، مفهومی که فمینیستهای پسااستعماری آن را تصوری بر اساس تجربیات زنان طبقهی متوسط، سفید و اروپایی ارزیابی و مورد نقد قرار میدهند، زمینه را برای اشکال جایگزین تعهد بینالمللی فمینیستی بر اساس مفاهیم همبستگی و گفتگو فراهم کرده است. در همین راستا، تلاشهای عملی مهمی برای تعریف مدلهای جایگزین همبستگی فمینیستی میان زنانی که در محورهای مختلف موقعیت متفاوتی دارند، انجام گرفته است. به عنوان مثال چاندرا مهانتی[14] بر اهمیت تمرکز بر موقعیت زنان در بازار جهانی[15] تاکید میکند و از یک همبستگی فمینیستی غیراستعماری فراسوی مرزها دفاع میکند. او همچنین تصریح میکند که از عدم امکان ایجاد اتحاد بین زنان جهان اول و جهان سوم دفاع نمیکند، بلکه از ساختن همبستگی فمینیستی غیراستعماری فراسوی مرزها حمایت میکند. برهمین اساس، او ایدهی «همبستگی بینالمللی زنان»[16] و «فمینیسم فراملی»[17] را در انتقاد از مفهوم کلینگر و یکدستساز «خواهرانگی جهانی» مطرح میکند (Mohanty,2003). سارا احمد[18] هر پروژهای که هدف آن گردآوری زنان از جهانهای متفاوت است را با یک سوال مهم روبهرو میکند و از چگونگی آن میپرسد. او اصل پیوند و تعامل میان زنان را مورد پرسش قرار نمیدهد، بلکه از نحوهی وقوع آن سوال میکند و در نهایت به نفع سیاست تعاملهای نزدیکتر مبتنی بر گفتگو و در تقابل با جهانگرایی یا نسبیگرایی فرهنگی، استدلال میکند. سیاستی که بنا به استدلال او دقیقاً به دلیل تفاوتهای ما ضروری است (Ahmed,2013).
اما تلاشهای فمینیستی در طرح و ارائهی جایگزین برای فمینیسم جهانی یا خواهرانگی جهانی که بیشتر زیر عنوان «همبستگی بینالمللی زنان» بازشناخته میشوند، از نقطهنظر برخی دیدگاههای فمینیستی به عنوان آلترناتیوی چالشبرانگیز و پرسشبرانگیز ارزیابی شدهاست. برنی مندوزا[19]، فمینیسم(ها)ی فراملی را به عنوان یک مفهوم و کنش مورد نقد و بررسی قرار میدهد. او تصریح میکند که اگرچه فمینیسمهای فراملی (به ویژه فمینیسمهای پسااستعماری) خود را در چارچوب جدیدی تصور و به تجزیه و تحلیل اینترسکشنال و سیاست عرضی متعهد میبینند، اما بین مقاصد و نتایج نظریه و تاکتیک آنها شکافهای مهمی وجود دارد. او استدلال میکند که اگرچه آنها با هدف از بین بردن شکاف میان زنان جهان اول و جهان سوم و نفی فرمولبندیهای یونیورسال فمینیستی قبلی گام برمیدارند، اما در نهایت بر «اسطورههای دوتایی» مانند تقسیم دقیق جهان اول و سوم، جهانی و محلی، ما و آنها تکیه میکنند. اما در نهایت بر «اسطورههای دوتایی» مانند تقسیم دقیق جهان و کنش فمینیستی به جهان اول و سوم، جهانی و محلی، ما و آنها تکیه میکنند. از دیدگاه او، ایدهی «همبستگی جهانی فمینیستی» به یک فرآیند هماهنگشدهی برنامهریزی جنسیتی تبدیل شده که توسط زنان جهان اول طراحی، هدایت و حتی تامین مالی شده است. در این فرآیند، زنان جهان سومی یاد میگیرند که تواناییهای از دسترفتهی خود را برای داشتن زندگیهای کمتر ظالمانه و استثمارشده توسعه دهند. از منظر او، «توسعه» به جوهر «همبستگی فمینیستی جهانی» تبدیل شده که به شکل گیری فمینیسمهای طبقهی متوسط جهان سومی انجامیده است، فمینیسمهایی که بر توسعهی جنسیتی تایید میکنند و به جای مقاومت در برابر تأثیرات امپریالیستی پارادایم توسعه، آنها را در نظریه و عمل خود تکرار میکنند. از نقطهنظر مندوزا، فمینیسمهای فراملی امکان تجزیه و تحلیل جنسیت، نژاد و تمایلات جنسی را فراتر از محدودهی مرزهای ملی فراهم کردند و فضاهای لازم را برای برقراری ارتباط بین زنان از ملل و فرهنگهای گوناگون، بلکه از فمینیسمهای مختلف، فراهم کردند. همچنین آنها از چهرهی جنسیتی، نژادی، مردسالار و دگرجنسگرای ناسیونالیسم پرده برداشتند و قدرت ملی مردان در تشکیل دولت-ملتهای استقلال یافته از استعمار را به چالش کشیدند. اما بر این باور است که آنها موفق نشدند ارتباط میان جنسیت، دولت-ملت و سرمایهی فراملیتی در گردش را از منظر اقتصاد سیاسی توسعه دهند (Mendoza,2002). بنابراین میتوان گفت که پروژهی همبستگی جهانی فمینیستی از ضرورت نقد مفهوم «خواهرانگی جهانی» به عنوان مفهومی یکدستساز و یونیورسال که تجربهی متفاوت گروههای مختلف زنان را نادیده میانگارد، ناشی شده است، اما خود با کاستیها و محدودیتهایی برای به رسمیت شناختن و تصدیق تفاوتها در همبستگی جهانی میان گروههای مختلف زنان مواجه بوده است.
فمینیسم از جایی که ایستادهایم: کثرت و سیاست ائتلاف فمینیستی[20]
جریانهای فمینیستی آفریقایی-آمریکایی، آمریکای لاتینی و بومی هم مفاهیم جایگزینی را برای فائق آمدن بر محدودیتهای مفهوم خواهرانگی جهانی پیشنهاد کردهاند که بیشتر در به چالش کشیدن تولید و بازتولید روابط قدرت ژئوپلیتیکی که تولید دانش فمینیستی را تحت تاثیر قرار میدهند، ریشه دارند. آنها به وضوح اعلام کردهاند که هیچ جایگاه خنثایی در درون فمینیسم وجود ندارد و ما فمینیستها همه از جایی که ایستادهایم فکر و عمل میکنیم. جایگزینهای احتمالی پیشنهاد شده از سوی این جریانهای فمینیستی در پی پاسخگویی به چگونگی ایجاد و حفظ زمینههای گفتگو، شنیدن همدیگر و پیدا کردن تقاطعها در و بین فضاهای ژئوپلیتیک مختلف هستند و بیشتر مبتنی بر مفهوم «سیاست ائتلاف فمینیستی» میباشند. برای مثال، ماریا لوگونز[21] پیشنهاد میکند که نقطهی شروع فمینیستهای غیراستعماری[22] باید بر سیاستهای ائتلافی متمرکز شود. از نقطهنظر او، منطق ائتلاف مخالف منطق دوگانگی[23] است و در آن تفاوتها هرگز به صورت دوگانه دیده نمیشوند، بلکه مبتنی بر کثرت فهم میشوند (Lugones,2002). پیش از معرفی ابزارهای آلترناتیو پیشنهاد شده از منظر این جنبشها و جریانهای فمینیستی، به تعریف مختصری از برخی صورتبندیهای سیاست ائتلافی که بر دیدگاههای فمینیستی مبتنی هستند میپردازم، شاید این کار به روشن شدن نسبت فمینیسم با سیاست ائتلافی کمک کند.
صورتبندیهای فمینیستی از مفهوم سیاست ائتلافی
نظریهی فمینیستی معاصر، به ویژه فمینیسم زنان رنگینپوست[24]، منبعی حیاتی برای نظریهپردازی سیاست ائتلافی با در نظر گرفتن تفاوتها به شمار میروند. در بسیاری از مطالعات انجامشده، بینشهای کلیدی این ادبیات برای ارائهی پاسخهای تکمیلی به سوال «ائتلاف چیست و چگونه ائتلافها به طور موثر بسیج میشوند؟» مورد استفاده قرار گرفتهاند (Cole&Luna,2010;Munib,2018;Osei-Kofi etal.,2018;Roshanravan,2018;Taylor,2018;Townsend-Bell,2021). بیشتر این مطالعات تاکید کردهاند که ائتلاف چیزی فراتر از یک حرکت اسمی به سمت شمول[25] یا راهی برای نمایهسازی اتحادهای سیاسی رسمی است. در عوض، ائتلافها مبتنی بر تعهدات اخلاقی-سیاسی هستند و با این سوال که چگونه میتوان تعادل کنش سیاسی واحد را با در نظر گرفتن تفاوت حفظ کرد، دست و پنجه نرم میکنند. به عبارت دیگر، ائتلافها بسیج پویا، پایدار و همیشه در حال تحولی هستند که کنشگران را تحریک به بازاندیشی در سیاستهای مرسوم عدالت اجتماعی میکنند، به گونهای که پرابلماتیزه کردن و به چالش کشیدن ساختارهای موجود حکمرانی و تاثیرگذاشتن بر فرآیند تحول اجتماعی را مورد توجه قرار دهند. به عنوان مثال، لیزا تیلور[26] که برای بسط و توسعهی مفهوم سیاست ائتلافی به کنشگران و کارشناسان زن رنگینپوست فمینیست ارجاع میدهد، «سیاست ائتلاف سیاسی-اخلاقی» را به عنوان جایگزینی برای درک معاصر سیاست ائتلافی ارائه میکند، چرا که رهیافتهای سابق بر عدم تعین سیاسی به عنوان اساس ائتلاف اصرار دارند و بنابراین سیاستهای پرمخاطب ائتلاف بین نژاد، طبقه، جنسیت و تفاوتهای جنسی را پنهان میکنند. تیلور استدلال میکند که زنان رنگینپوست در دستور کار خود با القای ائتلاف از طریق مفهوم معرفتشناسی ائتلافی، علاوه بر فراهمکردن استراتژی مناسب برای سازماندهی جمعی در میان تفاوتها، جایگزینهای خلاقانهای برای مفصلبندیهای معاصر سیاست ائتلافی ارائه دادهاند (Taylor,2018). از دیدگاه فمینیسم زنان رنگینپوست، ائتلافها به عنوان اتحادهای سیال بین سوژههای متکثر برای مبارزه با ستمهای پیچیده و متقاطع، نسبت به دیگر راهبردهای فمینیستی، مانند خواهرانگی جهانی که بر ریشهکن کردن مردسالاری متمرکز است، مناسبتر به نظر میرسند. ابزارهای بهکارگرفته شده توسط آنها پیشنهادی است برای فهم این مهم که دانش، از جمله دانش فمینیستی، امری موقعیتمند است و تولید آن از شرایط مادیای که در آن روابط پیچیدهی قدرت در جریان هستند، جدا نیست.
فمینیسمهای آلترناتیو و بازسازی تجارب تاریخی متکثر
بسیاری از فمینیسمهای منسوب به زنان مکزیکی و بومی در آمریکا و مکزیک، نقشهبرداری جایگزینی را برای کارتوگرافی و موقعیت سوژهها در درون فمینیسم جریان اصلی پیشنهاد کردهاند. آنها فمینیسم غالب را به نادیدهانگاری مسائلی مانند نژاد و اتنیسیته متهم میکنند و بر روشنکردن تقاطع سیستمهای چندگانهی سرمایهداری، پدرسالاری و برتری سفیدپوستان تاکید میکنند. این دسته از فمینیسمها در حالی که منکر اهمیت سیاسی مبارزه برای حق رای همگانی، دستمزد برابر برای کار برابر، سقط جنین، حقوق و غیره نمیشوند، اما غیرتاریخی بودن و جهانشمول بودن را از جمله محدودیتهای آنها برمیشمارند. آنها بر مسائل ژئوپلیتیک مادیای که گفتمان فمینیستی را تحت تاثیر قرار داده و آن را تغییر میدهند، تاکید دارند. از میان آنها، فمینیسم چیکانا[27] که از آگاهی زنان مکزیکی-آمریکایی از تجارب مادی یک لحظهی تاریخی خاص نشات میگیرد، با رویکرد متمایزش به جنسیت و نژاد، تقاطع های تاریخی، فرهنگی، معنوی، آموزشی و اقتصادی تأثیرگذار بر جامعهی چیکانا در ایالات متحده را به دقت نقد و بررسی میکند و پیچیدگیها و تقاطعهای سیستمهای سرکوب و استثمار سرمایهداری سفید و پدرسالاری را روشن مینماید.[28] فمینیسم چیکانا در اواسط دههی ۱۹۶۰ در بحبوحهی دوران سازماندهی رادیکال و بسیج بسیاری از گروههای به حاشیه رانده شده در ایالات متحده که احساس میکردند منافع آنها در جامعه نمایندگی نمیشود و تحت ستم و تبعیض قرار دارند، ظهور کرد. فمینیستهای چیکانا کنفرانسهای منطقهای و ملی، سمینارها، کارگاهها و جلسات گروهی افزایش آگاهی را در اوایل دههی ۱۹۷۰ ترتیب دادند و از این طریق نه تنها فضایی جمعی برای توسعهی ایدهها و اولویتهای خود ایجاد کردند، بلکه تولید و بازتولید روابط قدرت در فضاهای مختلف مانند خانه و محل کار را در مقیاسهای گوناگون، از جمله در جامعهی چیکانا، دولت آمریکا و سیاستهای استعماری بینالمللی، به بحث و تبادل نظر گذاشتند. متون منتشر شده از سوی فمینیستهای چیکانا[29]، به میانجی بازسازی تاریخهای مادی پاکشده، از تحلیل غیرتاریخی «سیاست ستم و سرکوبهای برابر» که اکثرا توسط فمینیستهای سفید طبقهی متوسط آمریکایی گسترش داده میشد، فاصلهگرفتند و به سمت تحلیلهای فمینیستی مبتنی بر بازسازی تجارب تاریخی استعمار و تبعیض حرکت کردند. سونیا سالدیوار[30] از ابزار مفهومیborder feminism برای بازشناسی نظریه وکنش فمینیستهای چیکانا استفاده میکند. این مفهوم ما را قادر میسازد تا مکانیسم ژئوپلیتیک درونی فمینیسم را بازبینی و بررسی کرده و به اهمیت فرارفتن از سیاست جنسیت و بهرسمیت شناختن نقش ژئوپلیتیک در مبارزهی فمینیستی توجه نشان دهیم. (Hull,1991,1999).
سیاست ائتلاف فمینیستی در ایران
پیچیدگیهای مسالهی همبستگی در میان فمینیسمهای موجود در ایران که نشاندهندهی ناهمگونی و یکدست نبودن تجربهی گروههای مختلف زنان است، از جانب پژوهشگران حوزهی فمینیسم به تفصیل و با دیدی انتقادی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. به عنوان مثال، سمیه رستمپور استدلال میکند که در واکنش به هژمونی فمینیسم مرکزگرا، به «فمینیسمهای آلترناتیو اتحادبخشی نیاز داریم که بتوانند با رویکردی ضدجنسیتزده و با لحاظکردن اقتصاد سیاسی مرکز-حاشیه به جنگ ناسیونالیسم مردسالارانهی دولتی، محلی و جهانی بروند» (رستمپور، ١٣٩٩). در جنبش ژینا و پس از آن بیش از هر زمان دیگری با رونمایی و گسترش فمینیسم(ها)ی آلترناتیو فعال در داخل و خارج از ایران مواجه گشتهایم. کوییر فمینیسمها، جنبشها و سازمانهای فمینیستی مانند «دسگوهاران»، «بلوچ زالبولانی زرمبش»، و «جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان (کژار)» مثالهایی از فمینیسمهای آلترناتیوی هستند که سعی میکنند از کنش فمینیستی بر اساس سیاست جنسیت فراتر رفته و مبارزهی فمینیستی را بر مبنای بهرسمیت شناختن بازتولید ناهموار سرکوب و ستم دنبال کنند.
همانگونه که منتقدان جهانی شدن اظهار داشتهاند، جهانی شدن پدیدهای یکدستساز، همگن و مسطح نبوده است. بلکه بالعکس، به میانجی توسعهی غیرخطی و ناموزون سرمایهداری معاصر، شکلی ناهموار و نامسطح داشته است (Dirlik,2000,2003). دیرلیک بر این باور است که جهانی شدن معاصر الگوهای تاریخی نابرابری را که در دوران استعمار و استثمار ایجاد شده بود، تداوم بخشیده است. بنابراین، ایدههایی مانند فراملیگرایی[31] را به چالش میکشد و بر اهمیت مقاومتهای مکانمند[32] برای به چالش کشیدن و مقاومت در مقابل بازتولید ناهموار نابرابری و تبعیض، تاکید میکند (Dirlik,1999,2004). بر اساس این ملاحظات، این نوشته دیدگاهی فضایی[33] و زمانی[34] را نسبت به توسعهی فمینیسم اتخاذ میکند و این ایده را مطرح میکند که تکثر مبارزات فمینیستی در ایران پدیدهای متاخر و جدید نیست، بلکه به میانجی ناموزون و ناهموار بودن الگوهای تاریخی و معاصر خشونت و سرکوب، فمینیسم در ایران همواره امری متکثر بوده است. اما آنچه اکنون متمایز به نظر میرسد این است که فمینیسمهای آلترناتیو، مانند جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان (کژار)، با علم به اهمیت اتخاذ سیاست مقاومت فمینیستی بر مبنای بازشناسی نسبت فمینیسم با ژئوپلیتک، فعالیتها و برنامههای خود را به پیش میبرند.
این جریان فمینیستی با بازشناسی تکثر زمانهای تاریخی تجربهی سرکوب و استعمار، از مکانیسم یکدستساز فمینیسم غالب میگسلد و به سمت ایجاد زمینههای «سیاست ائتلاف فمینیستی» در حرکت است. کژار به میانجی برگزاری کنفرانس و گردهمایی، راه اندازی کمپین و ایجاد شبکهی مستقل زنان در ایران، نه تنها به بازسازی تجربههای تاریخیِ چندگانه و متکثر گروههای مختلف زنان از تبعیض و خشونت کمک میکند، بلکه در راستای مقابله با سیستمهای پیچیده و متقاطع خشونت و ستم، در پی ایجاد اتحادهای سیال بین سوژههای متکثر زنان است. همچنین با روشنگری در مورد تجربهی روزمرهی زنان به حاشیه رانده شده از فرآیندهای امنیتیسازی ملی، منطقهای و بینالمللی در زمینههای سیاسی و اقتصادی، فمینیسمها را به اتخاذ رویکرد و کنش انتقادی نسبت به پیچیدگی و درهمتنیدگی روابط قدرت ژئوپلیتیک و عمل بر اساس مقاومت فمینیستی متکثر فرامیخواند. به عنوان مثال، در روزهای ۲۰ و ۲۱ ژانویهی ۲۰۲۴ در شهر استکهلم سوئد کنفرانسی با عنوان «ژن، ژیان، ئازادی» و با شعار «با ژن، ژیان، ئازادی به سوی انقلاب زنان میرویم» از طرف جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان و جنبش زنان کورد در اروپا سازماندهی شد که توانست تصویر روشنی از چگونگی همبستگی زنان در میان تفاوتها را ارائه کند. این کنفرانس فراملیتی و مختص زنان بود، به این معنی که توسط زنان سازماندهی شده بود، برای زنان بود و در پنلهای مختلف آن بحثها و نقطهنظرات جالب توجهی توسط فمینیسمها و گروههای متنوع و متکثر زنان ارائه شد. زنان بلوچ، عرب، فارس، کورد، گیلک و همچنین زنانی از افغانستان در این کنفرانس شرکت کردند. جامعهی زنان آزاد شرق کوردستان علاوه بر فراهم کردن استراتژی مناسب برای سازماندهی جمعی زنان در میان تفاوتها، جایگزین خلاقانهای برای نسخههای ناپایدار سیاست ائتلافی و تجویزهای غیرتاریخی، خنثی و جهانشمول خواهرانگی زنان ارائه داد که از سوی حاضرین در کنفرانس مورد استقبال قرار گرفت. این کنفرانس به میانجی بازیابی و فراخواندن مسائل ژئوپلیتیک مادی در مقیاسها و فضاهای مختلفی که بر شکلگیری معرفتشناسی و آگاهی فمینیستی تاثیر میگذارند، فضا را برای تقویت آگاهی ائتلافی در میان جریانهای مختلف فمینیستی داخل و خارج از ایران فراهم کرد.کنفرانس «ژن، ژیان، ئازادی» با به رسمیت شناختن تجربیات تاریخی چندگانهی ستم، سرکوب و استثمار، به مکانی برای ائتلاف فمینیستی و بحث و تبادل دیدگاهها تبدیل شد و امیدهایی برای گشودن مسیری تازه به روی مقاومت و مبارزهی فمینیستی در ایران ایجاد کرد.
سخن پایانی
بازشناسی نسبت فمینیسم با ژئوپلیتیک و بهکارگیری آن در تولید معرفتشناسی و کنشگری فمینیستی در ایران، نه تنها برای مواجههی منحصربهفرد با فرآیندهای ملی و فراملی توسعهی اقتصادی، خشونت دولتی، میلیتاریزهکردن و امنیتیسازی ضرورری است، بلکه در جلب توجه به قلمروهای ظاهرا غیرسیاسی و غیرژئوپلیتیک در مقیاس زندگی روزمره، به عنوان مکانهای کلیدیای که در آنها روابط قدرت به طور مداوم بازتولید و به چالش کشیده میشوند، ضروررتی اجتنابناپذیر است. همچنین، نقد و بازبینی جریان فمینیستی غالب در ایران از سوی فمینیسمهای آلترناتیو و فراخواندن ژئوپلیتیک توسط آنان، به جای رها کردن و غیبت آن در پراکسیس و دانش فمینیستی، تلاشی است در جهت ایجاد زمینههای سیاست ائتلاف فمینیستی موثر برای مقابله و مقاومت در برابر تولید و بازتولید سیستمهای چندگانهی سرکوب در زندگی روزمرهی گروههای مختلف زنان در ایران.
برای همهی کسانی که متعهد به فهم، به چالش کشیدن و بازنویسی روابط قدرت در مکانها و مقیاسهای مختلف (باز)تولیدکنندهی این مناسبات هستند، تعامل فمینیستی با فرآیندهای ژئوپلیتیکی معاصر امری کاملا ضروری است. در عین حال، بازشناسی نسبت فمینیسم با ژئوپلیتیک، با در نظر گرفتن بازتولید استعماری-جنسیتی ژئوپلیتیک و همراه شدن با مقاومت و مبارزهی فمینیسم ضداستعماری، به گستره و عمق این تعهد خواهد افزود.
پانویسها
[1]. به عنوان نمونه میتوان به کارهای زیبا میرحسینی و نیره توحیدی اشاره کرد.
[2]. Discursive deconstruction
[3]. مقالهی مذکور از لینک زیر قابل دسترسی است:
https://www.radiozamaneh.com/811135
[4]. Multi-scale
[5]. Multi-space
[6]. Cynthia Enloe برای اولین بار در کتاب “Bananas, beaches and bases: Making feminist sense of international politics”. عبارت “The Personal Is International; the International Is Personal” را به کار گرفت.
[7]. Methodological Nationalism
[8]. اسما عبدی برای کار پژوهشی خود با عنوان ‘Towards a Feminist Geopolitics of Economic Sanctions and Gendered Insecurity: The case of Iranian women under the US-led regime of sanctions’. اولین جایزهی سالانهی انجمن مطالعات بینالملل بریتانیا (BISA) در سال ۲۰۲۲ را دریافت کرد.
[9]. Revolutionary Association of the Women of Afghanistan (RAWA).
[10]. Security
[12]. Global Sisterhood
[13]. Robin Morgan
[14]. Chandra Mohanty
[15]. Global Market
[16]. International Feminist Solidarity
[17]. Transnational Feminism
[18]. Sara Ahmed
[19]. Breny Mendoza
[20]. Feminist coalition politics
[21]. Maria Lugones
[22]. decolonial feminists
[23]. Dichotomy
[24]. Bernice Johnson Reagon, Audre Lorde, Barbara Smith, The Combahee River Collective, and Gloria Anzaldúa
[25]. Inclusion
[26]. Liza Taylor
[27]. Chicana Feminism
[28]. با مراجعه به این منبع میتوانید زمینههای پیدایش و گسترش این جنبش فمینیستی را مطالعه نمایید:
-Garcia, A. M. (1989). The development of Chicana feminist discourse, 1970-1980. Gender & Society, 3(2), 217-238.
[29]. Gloria Anzaldua و Martha Cotera
[30]. Sonia Saldivar-Hull
[31]. Transnationalism
[32]. Place-based
[33]. Spatiial
[34]. Temporal
منابع
رستمپور، سمیه، ١٣٩٩، تولید دانش فمینیستی در جنوب جهانی و ایران: نگاهی انتقادی به فمینیسم اروپامحور و مرکزگرا، نقد. لینک دسترسی:
Ahmed, S. (2013). Strange encounters: Embodied others in post-coloniality. Routledge.
Cole, E. R., & Luna, Z. T. (2010). Making coalitions work: Solidarity across difference within US
feminism. Feminist Studies, 36(1), 71-98.
Dalby, S. (1994). Gender and critical geopolitics; reading security discourse in the new world
disorder. Environment and Planning D: Society and Space, 12(5), 595-612.
Dirlik, A. (1999). Place-based imagination: Globalism and the politics of place. Review (Fernand Braudel
Center), 151-187.
Dirlik, A. (2000). Globalization as the end and the beginning of history: The contradictory implications of a
new paradigm. Rethinking Marxism, 12(4), 4-22.
Dirlik, A. (2003). Global modernity? Modernity in an age of global capitalism. European Journal of Social
Theory, 6(3), 275-292.
Dirlik, A. (2004). Transnationalism, the press, and the national imaginary in twentieth century China. China
Review, 11-25.
Dixon, D. P. (2016). Feminist geopolitics: Material states. Routledge.
Dowler, L., & Sharp, J. (2001). A feminist geopolitics?. Space and Polity, 5(3), 165-176.
Fluri, J. L. (2009). Geopolitics of gender and violence ‘from below’. Political Geography, 28(4), 259-265.
Hull, S. (1991). Feminism on the Border: From Gender Politics to Geopolitics. In H. Calderón, J. Saldívar,
-
-
-
-
-
- Fish & F. Jameson (Ed.), Criticism in the Borderlands: Studies in Chicano Literature, Culture,
-
-
-
-
and Ideology (pp. 203-220). New York, USA: Duke University Press.
https://doi.org/10.1515/9780822382355-017
Huysmans, J. (2006). The politics of insecurity: Fear, migration and asylum in the EU. Routledge.
Hyndman, J. (2001). Towards a feminist geopolitics. Canadian Geographer/Le Géographe
Canadien, 45(2), 210-222.
Hyndman, J. (2003). Beyond either/or: a feminist analysis of September 11th.
Hyndman, J. (2004). Mind the gap: bridging feminist and political geography through geopolitics. Political
Geography, 23(3), 307-322.
Hyndman, J. (2007). Feminist geopolitics revisited: Body counts in Iraq. The Professional
Geographer, 59(1), 35-46.
Hyndman, J. (2008). Conflict, citizenship, and human security: Geographies of protection. In War,
citizenship, territory (pp. 241-257). Routledge.
Hyndman, J., & Mountz, A. (2013). Refuge or refusal: The geography of exclusion. In Violent
geographies (pp. 77-92). Routledge.
Lugones, M. (2010). Toward a decolonial feminism. Hypatia, 25(4), 742-759.
Massaro, V. A., & Williams, J. (2013). Feminist geopolitics. Geography Compass, 7(8), 567-577.
Mendoza, B. (2002). Transnational feminisms in question. Feminist Theory, 3(3), 295-314.
Mohanty, C. (2003) ‘Feminist Encounters: Locating the Politics of Experience, in McCann, C. and Kim, S.
(Eds.) ‘Feminist theory reader: local and global perspectives’, New York: Routledge, 460-471.
Morgan, R. (1996). Sisterhood is Global: The International Women’s Movement Anthology.
Mountz, A. (2003). Human smuggling, the transnational imaginary, and everyday geographies of the nation‐
state. Antipode, 35(3), 622-644.
Mountz, A. (2011). Where asylum-seekers wait: feminist counter-topographies of sites between
states. Gender, Place & Culture, 18(3), 381-399.
Murib, Z. (2018). Unsettling the GLBT and queer coalitions in US politics through the lens of queer
Indigenous critique. New Political Science, 40(1), 165-176.
Osei-Kofi, N., Licona, A. C., & Chávez, K. R. (2018). From Afro-Sweden with defiance: the clenched fist as
coalitional gesture?. New Political Science, 40(1), 137-150.
Roshanravan, S. (2018). Self-reflection and the coalitional praxis of (dis) integration. New Political
Science, 40(1), 151-164.
Saldívar-Hull, S. (1999). Women hollering transfronteriza feminisms. Cultural Studies, 13(2), 251-262.
Sharp, J. P. (2000). Remasculinising geo-politics? Comments on Gearoid O’Tuathail’s critical
geopolitics. Political Geography, 19(3).
Taylor, L. (2018). Coalition from the inside out: Women of Color feminism and politico-ethical coalition
politics. New Political Science, 40(1), 119-136.
Townsend-Bell, E. (2021). Breaking hegemony: coalition as decolonial-intersectional praxis. European
Journal of Politics and Gender, 4(2), 235-253.
Wimmer, A., & Glick Schiller, N. (2002). Methodological nationalism and beyond: nation–state building,
migration and the social sciences. Global networks, 2(4), 301-334.