نوروز، سیاسی شدن اسطوره فرهنگی و مواجهه دولت
- May 24, 2024   |   آسو جواهری
لحظه تسخیر، تغییر رفسنجانی به نوروز
در سالهای ابتدایی دهه هشتاد شمسی نخستین تغییرات برگزاری نوروز در روژههلات آغاز شد. طبق روایات محلی در مریوان، مردم پس از گردهم آمدن در میدانی که «هاشمی رفسنجانی» نام داشت، نخستین پرفورمنس نوین نوروزی را در این شهر برگزار کردند. جمعیت حاضر در میدان در مدت زمانی کوتاه با سردادن شعارهای سیاسی، رقص دستهجمعی زنان و مردان و خواندن سرودهای حماسی و انتشار اعلامیههای سیاسی، فضا را به تسخیر خود درآورد و مراسم چنان رادیکال شد که نیروهای امنیتی را به واکنش واداشت. اگرچه یکی از نتایج آن ممنوعیت برگزاری مراسم نوروز در این میدان بود، اما دستاورد این تسخیر فضا نه فقط تغییر نام میدان به «نوروز» بود، بلکه زمینه برگزاری پرشورتر نوروز و گسترش آن را به دیگر فضاها و به ویژه روستاها فراهم کرد. در واقع با زیر ذرهبین رفتن برگزاری نوروز پرفورماتیو در شهر، این مراسم به روستاها گسترش یافت. روستاها به دلیل وجود گستردگی، نداشتن حد و مرزهای معمول شهری و دوری از مراکز امنیتی و سیاسی، امکان نظارت، مداخله و کنترل دولتی را به حداقل میرساند و این چیزی بود که مردم و برگزارکنندگان دریافتند. این که چرا علیرغم اعمال ممنوعیت و محدودیت توسط دولت برای برگزاری نوروز جمعی و تحمیل هزینههایی چون بازداشت و زندان بر برگزارکنندگان و شرکتکنندگان، مردم همچنان برای برگزاری آن مقاومت میکنند، چنان که نوروز را به یکی از مسائل جاری روژههلات و هراس دولت تبدیل کرده است، در اهمیت و کارویژه نوروز، فراتر از دلالت فرهنگی، و اهمیت سیاسی آن برای جنبش کُردی است.
از همین رو از همان آغاز سنت نوروز پرفورماتیو و جمعی، دولت سیاستهای متنوع و البته ناموفقی را برای مقابله اتخاذ کرده بود که از ممنوع کردن آن تا برگزاری نوروز «دولتی» و جشنهای موازی را شامل شده است. با گذشت نزدیک به دو سال از خیزش سراسری ژن، ژیان، ئازادی و نقش محوری روژههلات و فرهنگ سیاسی پویای آن در گسترش و پیشبرد جنبش، دولت با وقوف به شکست برخی از سیاستهای خود از جمله شیوه مواجههاش با نوروز پرفورماتیو، به نظر میرسد در حال آزمودن شیوه دیگری از سیاست در روژههلات است که میتوان یکی از آن ها را در مواجهه با مراسم نوروز ۱۴۰۳ مشاهده کرد. چنان که مقابله مستقیم دولت جای خود را به ترکیبی از مدارا و کنترل برای سیاستزدایی از نوروز و تبدیل کردن آن به کالایی نمایشی داده است. این سیاست جدید نه فقط میتواند رادیکالیسم پرفورمنس نوروز را خنثی کند، بلکه آن را در خدمت اقتصاد سیاسی مطلوب دولت نیز قرار دهد. در واقع، مناسبات نمایشی و کالایی شدن یکی از مخاطرات دنیای جهانی شده کنونی است که جنبشهای سیاسی و امکانهای تداوم آن را تهدید میکند.
این نوشته پس از پاسخ به این که چرا نوروز به مثابه اختراع سنت، به عنوان یکی از پایگاههای مقاومت سیاسی – فرهنگی کُرد قلمداد میشود، به شیوه مواجهه دولت با آن در دوران پساجنبش از دریچه تغییرات اخیر در بستر ویژه اجتماعی روژههلات میپردازد. به پیروی از میراث مارکس، واقعیت اجتماعی مجموعهای از مناسبات قدرت است که به طور تاریخی در منازعه و مبارزهای مداوم است. از این رو، باید نوروز و شیوه مواجهه با آن را در ارتباط با کلیت سیاستها و استراتژیهای دولت برای هژمونیک ساختن خود و البته تصاحب یا بازپسگیری اموری که از حوزه قدرت و کنترلش خارج شده است، دید. با فهم کل و پرهیز از جزئینگری علم بورژوایی و پوزیتیویستی (لوکاچ، 1377) است که میتوان مناسبات هر بخش را با دیگر بخشها دید و درک کرد که چرا گاه برخی دستاوردها می واند به ضد خود بدل شود و برای مثال تداوم برگزاری نوروز پرفورماتیو چگونه و در چه شرایطی مقاومت و مبارزه است، نه بخشی از فرهنگ سیاستزدوده که مطلوب دولت است.
سیاسی شدن اسطوره فرهنگی
نوروز به معنی روز نو، جشن مشترک باستانی میان برخی کشورها و ملتهایی از سواحل دریای مدیترانه تا استپهای اوراسیا است و ریشه شکلگیری آن با روایات اساطیری آمیخته است و برای ملتهایی که آن را جشن میگیرند، معنا و مفهوم متفاوتی دارد. برای مثال در میان فارسها نوروز جشنی کاملا فرهنگی است که پیامآور آمدن بهار و زندهشدن طبیعت است، اما در میان کُردها نوروز با جنبش سیاسی و مقاومت در جنبش کُردی پیوند خورده است. در واقع نوروز علاوه بر این که یادآور آمدن بهار است، با بازآفرینی اسطوره آن، محتوایی کاملا سیاسی پیدا کرده است، اسطورهای که توصیف خیزش فرودستان به رهبری کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم و پیروزی بر ضحاک/زوحاک ماردوش است. روایت شاهنامه از نوروز به داستان کشته شدن جمشید به دست ضحاک و سپس مرگ ضحاک به کمک فریدون و کاوه و پایان حکومت ظالمانه او بازمیگردد. اگرچه شاهنامه به هویت فارس یا کُرد کاوه اشاره نمیکند اما کُردها را نسل کسانی میداند که از ظلم و جنایت ضحاک به کوه پناه برده بودند و به این وسیله در امان ماندند.
این داستان در روایات کُردی به تاسیس سلسله ماد بازمیگردد که طبق آن کاوه، آهنگر کُرد، پس از شکست ضحاک و پیروزی بر او، به بالای کوهی میرود و آتشی به نشانه پیروزی میافروزد تا به مردم بینالنهرین بگوید اکنون از سلطه ضحاک آزاد هستند (Khalid, ۲۰۲۰), ،از این رو آتش نماد مهمی برای نوروز است و کُردها آتش را نه در چهارشنبه سوری که شب قبل از روز اول بهار روشن میکنند. شرف خان بدلیسی، مورخ کُرد، در سال ۱۵۷۰ در شرفنامه به اسطوره کُردی کاوه آهنگر و قیام علیه ضحاک اشاره کرده است، مینورسکی روایت کاوه آهنگر کُرد و تاسیس پادشاهی ماد را تایید کرده و همچنین از کتب مسعودی و استخری، مورخان عرب قرن ۱۰، برای تایید نظریه خود نام میبرد (Özoglu، ۲۰۰۴: ۲۲-۲۷). در دیگر روایات کُردی نوروز با فراخوان بازسازی و حفظ هویت کُردی پیوند دارد. احمد خانی در سال ۱۶۹۲ در روایت منظوم عشق ناکام مم و زین که در حقیقت داستانی عاشقانه در بستری حماسی-ملی در دوران عثمانی است، نوروز را روزی میداند که این دو عاشق یکدیگر را دیدار میکنند، اما با خباثت یکی از اهالی دربار این دو از یکدیگر جدا میافتند، مم زندانی میشود و در نهایت در زندان میمیرد. به هر روی، از آنجا که ریشه اساطیر غالبا مبهم و ازلی و ابدی نیستند، پیوند اسطوره کاوه آهنگر و نوروز نیز مبهم است، با این وجود در حافظه تاریخی مردم کُرد نقطه اشتراکی شده برای ساخت هویت اجتماعی مشترک.
چندان مشخص نیست که سنت نوروزی در کُردستان از گذشته تا کنون چه تغییراتی کرده، اما از اواسط قرن بیستم است که اسطوره نوروز و مراسم آن با جنبش سیاسی کُرد پیوند مییابد و در پیکربندی سیاسی و اسطورهای کنونی بازآفرینی میشود، در واقع بعد از این که احزاب کردی باشور (اقلیم کردستان در عراق) آن را به عنوان جشن ملی خود پذیرفتند و در شعر نوروز شاعر کُرد «ماموستا پیرهمیرد» ظاهر میشود. البته به گفته دلال آیدین (۲۰۰۵) نخستین بازآفرینی صریح کاوه آهنگر به عنوان اسطوره انقلابی که در روز نوروز ضحاک را شکست میدهد و دوران جدیدی را آغاز میکند، شاعر، نویسنده، مورخ، ادیب و سیاستمدار ملیگرا شیخ موس حسن معروف به «جگرخوین» در سال ۱۹۷۳ مینویسد. البته بزارسلان (۲۰۰۴) بر این باور است که جگرخون تنها کسی نبود که این پیوند را برقرار کرد و در دهه ١٩٧٠ اسطوره کاوه و نوروز وارد فرهنگ سیاسی جنبش کُردی شده بود. به هر روی، آنچه که پیداست این است که از دهه ١٩٧٠ نوروز همچون سنتی فرهنگی-سیاسی به حافظه جمعی و تاریخی کُرد متصل میشود و تا یک دهه بعد با دلالتهای روشنتر سیاسی به بخشی از جنبش سیاسی کُرد در باکور (کُردستان ترکیه) تبدیل و بیان مقاومت میشود. آنطور که آیدین میگوید: پس از این که مظلوم دوعان همچون اقدامی اعتراضی در ۲۱ مارس (روز اول نوروز) ۱۹۸۲ خود را در زندان شماره ۵ آمِد (دیاربکر) ترکیه به آتش کشید، اعتراض و مرگ او به عنوان کاوه مدرن بازآفرینی شد و نوروز به نماد وجودی مبارزه برای زندانیان شکنجه شده در آمِد (دیاربکر) تبدیل شد (آیدین، ۲۰۰۵).
در دهه ۱۹۸۰ استفاده از کلمه نوروز در ادامه سیاست آسیملاسیون و محو فرهنگ کُردی، ممنوع و جرمانگاری شده بود و برگزارکنندگان نوروز به زندانهای «بازآموزی و تُرکشدن» فرستاده و شکنجه میشدند. دولت پس از کودتا در سالهای ۱۹۸۷ به بعد نیز همچنان سیاست انکار هویت کُردی و آسیملاسیون و سرکوب را پی گرفت و استفاده از نماد کُردی یا هرگونه مراسم کُردی را ممنوع کرده بود، چنانکه در دهه ۱۹۹۰ سیاست منع رفتوآمد دائمی و آتشزدن روستاهای کُردی و اعدام اجرا میشد. در این شرایط برگزاری نوروز شکلی از مقاومت و نافرمانی جمعی علیه این سرکوب دولت بود. کشته شدن یکی از مبارزان جنبش کُرد در شهر نسیبین، مصادف با نوروز ۱۹۹۰ و مراسم تشییع جنازه او که با روز اول نوروز، ۲۱ مارس، مصادف و تبدیل به تظاهراتی عظیم شد، وجه سیاسی نوروز و اهمیت آن را چندبرابر کرد. در طول دهههای ۸۹ و ۹۰ برگزاری مراسم نوروز با خشونت دولت همراه بود، چنانکه در نوروز ۱۹۹۱ بیش از سی نفر در چند شهر باکور کشته شدند. با افزایش سرکوب دولتی، اهمیت نوروز برای جنبش کُردی بیشتر میشد و تبدیل به سنتی اعتراضی علیه وضع موجود شد، تا اینکه در سال ۱۹۹۲ ممنوعیت برگزاری نوروز لغو شد. اگرچه متعاقب دستگیری اوجالان در سال ۱۹۹۹ دوباره برگزاری نوروز جرمانگاری و ممنوع شد، اما این ممنوعیت نه فقط نتوانست از گسترش اهمیت نوروز برای اعلام مخالفت و اعتراض و مقاومت بکاهد، بلکه از این تاریخ به بعد به سنتی اعتراضی نیز بدل شد. تقریبا در همین دوران بازنمایی نوروز در این فرم نوین در رسانهای همچون MED TV که نخستین و یکی از مهمترین پلتفرم های دیاسپورای کُرد برای زنده نگهداشتن جنبش سیاسی و هویت کُردی بود، آن را به سایر بخشهای کُردستان و روژههلات نیز اشاعه داد.
نوروز؛ اختراع سنت برای اعتراض و مقاومت
روندی که نوروز را ساخته و آن را به مساله ای سیاسی و نه صرفا فرهنگی تبدیل ساخته، گسترش آن در هر چهار نطقه کُردستان و کارویژه آن، همان چیزی است که هابسبام ( ۱۹۸۳) آن را سنتهای اختراعی دوران مدرن میدانست. از این رو حقیقی بودن اسطوره محوری نوروز و روایت آن یا روایتهای متنوعی که درباره آن وجود دارد، اهمیت کمتری از کارویژه آن برای جنبش سیاسی دارد. آنچه که مهم است توان این سنت برای بازآفرینی و ساخت فرمی نوین و رادیکال از اعتراض است، اتصال به روایتی برخاسته از حافظه تاریخی برای ساخت احساسی مشترک و نیرومند در مقابل انکار و سرکوب و مرگ سیاست. اما چرا بازآفرینی اسطوره نوروز و سنت نوین برگزاری آن چنین رادیکال است؟
بازآفرینی اسطوره مقاومت آن، افق نوروز را نشان میدهد، تصور آیندهای آزاد و رها برای مردمی که بیش از یک قرن تحت استعمار و سلطه هستند، آنها در افق نوروز آیندهای را متصور میشوند که با پیروزی بر قدرت مسلط نشان داده میشود. نوروز با اولین روز بهار و زندگی دوباره همراه است، بنابراین پتانسیل آن را داشته و دارد تا خود را به خواست مشترک ژیان/ زندگی در شعار «ژن، ژیان، ئازادی» پیوند دهد. سنت نوروز با تسخیر فضا متولد شده است، از خیابان های آمِد تا میدان نوروز (رفسنجانی) مریوان، فضاهایی که عموما تحت کنترل دولت هستند. در واقع حضور در خیابان و به کنترل درآوردن آن با سنت روشنکردن آتش و حضور توام با پایکوبی و شادی نوروزی، یادآوری قدرت مردم برای بازپسگیری و تسخیر فضاهایی است که قدرت آن را تصاحب کرده است. بالارفتن از کوه نه فقط نماد روایت «هیچ دوستی به جز کوهستان» و یک قرن سرکوب همهجانبه است، بازروایت لحظه پیروزی نیز است. فرم نوروز با سازمانیابی مردم ساخته شده است، یک سازماندهی خودآیین که به سهولت میتواند در فضای ممنوعی که از آن خود کرده گسترش یابد و نیروی عظیمی ایجاد کند. رادیکال است چون با ملزوماتی که دارد، همچون رقص دستهجمعی و پایکوبی رزممانند، توانسته انسجام، اجبار، مقررات، انزوا و سیاست ترس و خشونت دولت را همزمان که افشا میکند به چالش بکشد و در آن مداخله کند. نوروز شادی جمعی و احساس خوب و امید را علیرغم خطرات آن به نمایش میگذارد. در واقع سنت نوروز در موقعیت سیاسی خود استعارهای از ترویج چیزی است که ارنست بلوخ (۱۹۸۶) آن را «اصل امید» مینامید، استعارهای برای داشتن زندگی آزاد و رها و شاد و برابر.
به بیان هابسبام، گذشته تاریخی که سنت نوین در آن خود را گنجانده است، مستلزم تاریخی طولانی نیست. بنابراین اهمیتی ندارد که چقدر پیوند کاوه آهنگر کُرد به جشن نوروز قدیمی است، آنچه که اهمیت دارد بیان تشکیل و توازن نیروهایی است که اکنون حول این سنت حقی را مطالبه میکنند. سنت نوروز در اینجا آن شکلی از اختراع سنت است که نماد انسجام اجتماعی و عضویت در جامعهای واقعی یا ساختهشده است (هابسبام، ۱۹۸۳: ۹)، برای همین شمول آن به راحتی میتواند فراتر از کردستان برود و طبقات، گروهها و جوامع تحت ستم را در بر بگیرد و توان خود را گسترش دهد. این نه فقط برجستهترین وجه نوروز است، بلکه علت هراس قدرت مسلط از نوروز نیز است، هراسی که واکنشهای متفاوتی را از سوی دولتها برانگیخته است. در ترکیه با اعمال قدرت آشکار و ممنوعیت و خشونت فراوان، در ایران با مجموعه متنوعی از روشها، از ممنوعیت تا هشدار و انذار و ساخت نسخه موازی و دولتی و تا تلاش برای سیاستزدایی و تقلیل آن به سنتی فرهنگی و نمایشی.
دولت و جنبش سیاسی کُرد در روژههلات، منازعهای مداوم و جنبشی پویا
از آنجا که نمیتوان ایدئولوژی را از ساختار اقتصادی متمایز کرد بلکه باید درهمتنیدگی آنها را با یکدیگر دید (پوینده، ۱۳۷۷: ۱۳۸) در نتیجه ارزیابی تلاش دولت برای هژمونیک کردن حضور خود در روژههلات و وجود ضدهژمونی، صرفا با مساله فرهنگ و هویت سیاسی امکانپذیر نیست، بلکه مستلزم در نظر گرفتن عملکرد ساختار سیاسی و اقتصادی و در سطحی کلانتر، شرایط اجتماعی بازتولیدکننده ساختارهای مادی تولید و بازتولید کننده هژمونی است. زیرا هژمونی فراتر از روابط گروهها با منافع مشترک و حتی ساخت یک بلوک، مستلزم تولید و بازتولید ساختارهای اجتماعیای است که شرایط مادی را برای ایجاد چنین بلوکی ایجاد میکنند (Joseph ،۲۰۰۲: ۲۱۴-۲۱۵) بر همین اساس، نه صرف درنظرگرفتن یک فرهنگ سیاسی که در مقابل وضعیت ایستادگی میکند به معنی شکست کامل هژمونی دولت است و نه وجود جمعیتی از هواداران که ایدئولوژی دولت را تولید و بازتولید میکنند به معنی هژمونیک بودن کامل حضور دولت است.
مساله از یک سو پرسش از چگونگی مناسباتی است که گستره حضور و هژمونی دولت را باعث میشود و تداوم میبخشد، و در سوی دیگر مقاومتی که در مقابل آن صورت میگیرد؛ نه فقط برای شناخت وضع موجود، بلکه برای ترسیم افق و استراتژی پیش رو، که چگونه باید بلوک متحدی ساخت تا بتواند زیربنای مادی و ایدئولوژیک دولت را دچار اختلال کند. به عبارت دیگر، ساخت هژمونی و تولد ضدهژمونی یک روند و تضاد و منازعهای پویا و در جریان است. در نتیجه پرکتیس دولت در روژههلات فقط بخشی از مساله است، بخش دیگر جنبش فرهنگی سیاسی و چگونگی عملکرد آن است. اینکه یک جنبش مقاومت و ضدهژمونی چه مختصاتی دارد و چگونه میتواند بخشی از جنبش رهاییبخش کلان باشد و در هژمونی حل نشود. به بیان دقیقتر، نوروز پرفورماتیو و امکانهای آن همچون یکی از عناصر جنبش فرهنگی سیاسی ضدهژمونی روژههلات چگونه میتواند کنشی رادیکال و ضدهژمونی باقی بماند.
پرکتیس دولت در طول چهار دهه گذشته در قبال مساله کُرد هیچگاه یکپارچه و منسجم نبوده است. اما استفاده از جنگ، خشونت عریان، استعمار و توسعهزدایی، نابودی اقتصاد محلی، منابع طبیعی و محیط زیست از یک سو، و ارزانسازی نیروی کار به عنوان نتیجه طبیعی سیاستگذاریهای اقتصادی کلان، بهرهبرداری از فرصت مرز و فربه کردن بورژوازی تجاری رانتیر که حاصلی جز نیروی کار ارزان مهاجر به مرکز، بیکاری و کولبری نداشته از سوی دیگر، چیزی نبوده جز مرگ سیاست. به همین دلیل اغراق نیست اگر در سطح گستردهتری، عملکرد دولت را در روژههلات مرگ سیاست بدانیم (جواهری، ۱۴۰۱). در واقع، از نخستین روزهای پس از انقلاب ۵۷ و استقرار دولت پساانقلابی، کُردستان به همراه ترکمن صحرا نه فقط خط مقدم مبارزه و نپذیرفتن حاکمیت اسلامگرای جدید بود، بلکه محل سازماندهی مهمترین نیروهای اپوزیسیون و مخالف نیز بود. پس از سرکوب ترکمن صحرا، برای دولت پساانقلابی به شکست کشاندن کُردستان به معنی شکست همه نیروهای مخالف، گسترش خود و نخستین گامهای تثبیت پایههای قدرتاش بود. نوروز خونین ۱۳۵۸، لشکرکشی همه جانبه و جنگ علیه کُردستان با فرمان جهاد روحالله خمینی در مرداد سال ۱۳۵۸ و سرکوب خونین جنبش سیاسی کُرد در دهه شصت و میلیتاریزه کردن شهرهای روژههلات تا اواسط دهه هفتاد، قدرت نظامی دولت را تثبیت کرد، اما هویت سیاسی جنبش کُردی را از بین نبرد، بلکه نیروی بهجامانده در سالهای آینده در فرم دیگری بازآفرینی شد و مناسبات قدرت و منازعه دولت و جنبش کُردی را وارد مرحله جدیدی کرد.
در واقع این مرحله با تلاش دولت برای تثبیت و هژمونیک کردن قدرت خود همزمان بود. چرخش کلان اقتصادی در اواخر دهه شصت که پس از استقراض و پذیرش سیاستهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در پایان جنگ (بهداد و نعمانی، ۱۳۸۷) آغاز شد و به یک سلسله سیاستگذاریهای عمومی از جمله تعدیل ساختاری و مقرراتزدایی انجامید، همسو بود با تولد و قدرتگیری جریان سیاسی اصلاحات که به منظور فراهم کردن فضای باز سیاسی و گسترش جامعه مدنی از بالا با تسهیل ایجاد سازمانهای مدنی و برای حکمرانی فرهنگی ایجاد شده بود. فراتر از برخی تحلیلهایی که اصلاحات را به جریانی سیاسی برای تخلیه خشم و مقاومت تقلیل میدهند، کارکرد حکمرانی فرهنگی که در دوره اصلاحات آغاز شد و تکیهاش بر جامعه مدنی و فرهنگ است، در سطحی عمیقتر طبیعیسازی مکانیزمهایی است که نظم اقتصادی نوین را تولید میکند. در نتیجه همزمانی برنامه سوم توسعه به عنوان بلندپروازانهترین برنامه توسعه جمهوری اسلامی، تاسیس سازمان خصوصیسازی، تهیه اصل ۴۴ قانون اساسی، با تمرکز فزاینده و سرمایهگذاری عظیم دولت در حوزه فرهنگ، از تولید انواع دانش دولتی همسو، رسانه، سینما و تلویزیون، ورزش به ویژه ورزش تجاری و قهرمانی، توسعه سرگرمی و فراغت در میانه دهه ۷۰ تا دهه ۸۰ و تداوم این روند در دورههای بعدی در ارتباط با یکدیگر بوده است (جواهری، ۱۴۰۰).
همانطور که گفته شد، نیروی سیاسی بازمانده از سرکوب دهه شصت در روژههلات به مدد مقاومت، همزمان با استفاده از فرصت برخی اصلاحات از بالا در این دوران، توانست خود را در شکل جنبش فرهنگی-سیاسی بازآفرینی کند و به طور ویژه نقش مهمی در زندهنگهداشتن هویت سیاسی ایفا کند. نتیجه این که نه فقط نشریات کُردی بسیاری همچون پیام مردم، سیروان، ئاسو، مهاباد، پیام کردستان، روژههلات و … آغاز به انتشار کرد، بلکه فعالیتهای حقوق بشری و سازمانهای مربوط به آن نیز تاسیس شد. فراتر از آن، جنبش فرهنگی-سیاسی در حال گسترش، در شکلهای نوینی از افزایش بیسابقه تعداد دانشجویان کُرد در دانشکدههای علوم انسانی و علوم اجتماعی، آگاهی از مباحث اکولوژیک و شکلگیری فرهنگ ژینگهپارێزی «حفظ محیط زیست،» ایجاد شوراهای مردمی در دوران کرونا (ولی و روحی، ۱۳۹۹)، مطالبه آموزش زبان مادری «کُردی» و ایجاد رشته ادبیات کُردی در دانشگاه کُردستان و کلاسهای آموزش آن در خارج از فضای آموزش رسمی، و پرفورماتیو شدن نوروز نمود پیدا کرد. کارویژه این جنبش پاسخ به مساله کُرد در روژههلات و زنده نگه داشتن فرهنگ مقاومت و تشکلیابی با نشر آگاهی تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است.
با این حال، همانطور که پرکتیس دولت در قبال روژههلات را میتوان در سطح گسترده مرگ سیاست تعریف کرد، در سطح کوچکتر و با توجه به بستر اجتماعی، تفاوتهایی در شیوه اداره استانها و شهرها وجود داشته است که همین امر تفاوتهایی را در چگونگی و عملکرد جنبش سیاسی کُرد به دنبال داشته است. از یک سو دولت در شهرهای دوملیتی شمال روژههلات با ساخت تضاد غیرواقعی و ترویج پانترکیسم هزینه اداره و حکمرانی خود در این شهرها را کاهش داده است. از سوی دیگر دستکم تا یک دهه پیش، توانسته بود با بهرهبرداری از تفاوت مذهبی شهرهای جنوبی روژههلات، نه تماما اما نفوذ گستردهای به دست بیاورد. اگرچه این نفوذ از یک دهه پیش شدیدا کاهش یافته و مشاهده میشود که چگونه نیروهای سیاسی و فرهنگی در شهرهایی که در دهه ۶۰ و ۷۰ نقش فعالی همچون شهرهای مرکزی و شمالی در جنبش مسلحانه و فرهنگی کُرد نداشتند یا بیشتر متمایل به جریان سیاسی ملی غالب بودند، اکنون عمیقا توجه خود را به مساله کُرد و پرسش از حاشیهشدگی و سرکوب و آسیملاسیون معطوف کردهاند و خود را حول جنبش سیاسی کُرد در روژههلات بازآفرینی کردهاند. این پیچیدگی در سطح مناسبات اقتصادی هم اگرچه جریان دارد اما دههها استعمار و سلب حق حاکمیت سیاسی و اقتصادی که با نابودی اقتصاد محلی و گسترش اقتصاد سرمایهدارانه و بازار همراه بوده است، به طور یکدست روژههلات را در وضعیتی توسعه نیافته قرار داده است. این مساله همان نقطهای است که دولت میتواند برای تضعیف ضدهژمونی از آن بهرهبرداری کند.
جستجوی استراتژیهای نوین برای تضعیف جنبش ضدهژمونی؛ فرهنگی کردن سنتی سیاسی
تا کنون آنچه که در روژههلات جریان داشته، نه هژمونی کامل دولت و نه انسجام و یکدستی در میان نیروهای ضدهژمونی در طول زمان بوده است. وضعیت موجود همانطور که گفته شد، منازعهای مداوم میان این دو نیرو بوده است. به بیان دیگر، هرچند که سیاستگذاریهای اقتصادی و ایدئولوژی و حکمرانی فرهنگی دولت چه در تمام ایران و چه در روژههلات همسو با یکدیگر اجرا شده، اما در روژههلات نیروی فرهنگی سیاسی برآمده از یک وضعیت تاریخی ویژه، جریان ضدهژمونیکی ایجاد کرده که اجازه سلطه تمام و کمال دولت را سلب کرده است و در فرهنگ سیاستزدوده حاکم جذب نشده است. به ویژه لحظه خیزش ژن، ژیان، ئازادی و نقش اثرگذار بخشهای جنوبی روژههلات همسو با شهرهای مرکز و شمال آن، و اتحاد کُرد و ترک در شهرهای دوملیتی، بیانگر لحظه خودآیین در ساختیابی نیروهای سیاسی بود که همصدا با دیگر نقاط ایران توانست تصور آیندهای نوین را ممکن سازد.
اما نوروز ۱۴۰۳ چه تفاوتی با سالهای گذشته دارد که خبر از تغییر استراتژی میداد؟
آنچه که به وضوح در ایام نوروز قابل مشاهده و عمیقا با سالهای گذشته متفاوت بود، سهولت نسبی[۱] گردهمآیی در مناطق مختلف و کنترل و نظارت بسیار حداقلی، حضور چشمگیر زنان بدون حجاب اجباری و بازنمایی پررنگتر آئین نوروزی در رسانه بود. به طور مثال، برخلاف سالهای گذشته دستکم در هفته نخست برگزاریها تا اواسط هفته و پس از گذشت چند روز، حتی یک نفر از برگزار کنندگان نه بازداشت و نه احضار شد و روند احضار و بازجویی از برگزارکنندگان از یک ماه پس از نوروز آغاز شد. همچنین چند روز پیش از آغاز مراسم نوروزی، روز لباس کُردی نیز در سنه (سنندج) در میدان اصلی شهر بدون هرگونه مشکلی برگزار شد و زنان و مردان بیحجاب گرد هم و در کنار هم برای ساعاتی مراسم رقص کُردی را برگزار کردند. این در شرایطی است که در تمام ماههای گذشته بخش زیادی از انرژی مادی و غیرمادی دستگاه دولت و دستگاههای فرادولتی صرف تهیه و تصویب سریع لایحه حجاب و عفاف شده و هنوز در خیابانها زنان را به دلیل رعایت نکردن حجاب اجباری با خشونت بازداشت میکنند یا پیامک کشف حجاب و توقیف وسیله نقلیه شخصی، به بخشی از روزمره مردم در روژههلات و سایر شهرهای ایران تبدیل شده است
وجود تعداد محدود احضار و بازداشت کوتاهمدت در روزهای پایانی نوروز یا چند ماه پس از آن، یا ممنوعیت برگزاری نوروز در شهرهای جنوبی روژههلات همچون گیهڵان (گیلان غرب) و ایوان، نقض تغییر رویکرد دولت در مواجهه با نوروز نیست. ضمن این که بدون هرگونه شک و تردیدی نوروز و ساختارشکنیهای آن و به ویژه نوروز ۱۴۰۳ به تمامی نتیجه تغییر رویکرد دولت نیست، که چنین نتیجهگیریای امکان سوژگی سیاسی مردم و مبارزه در جریان جنبش فرهنگی سیاسی را نادیده میگیرد. در واقع بخشی از دستاوردهای نوروز نه فقط تداوم خیزش ژن، ژیان، ئازادی بلکه نتیجه سالها مقاومت و مبارزه و حفظ سوژگی سیاسی روژههلات نیز بوده است. دقیقا به همین دلیل گسترش این جنبش در شهرهای جنوبی روژههلات و استقبال آنها از نوروز دولت را غافلگیر ساخت و در عین کاهش کنترل در شهرهای مرکزی و شمالی، در برخی شهرهای جنوبی همچون گیهڵان (گیلان غرب) و ایوان تلاش برای ممنوعیت نوروز در جریان بود. شاید موجزترین بیان سیاست دولت در شهرهای جنوبی روژههلات برای ممانعت از گسترش فرهنگ سیاسی در این سالها را در جمله یکی از مقامات امنیتی به یکی از برگزارکنندگان این شهر بتوان دید که در واکنش به استقبال مردم این شهرها از نوروز پرفورماتیو گفته بود: «شما مردم ایلام چرا، شما که کُرد نیستید.»
نقش پیشروی جنبش فرهنگی سیاسی روژههلات زنگ خطری برای دولت بوده است، از این رو همانطور که در دوران جنبش شیوه سرکوب و مواجهه دولت با روژههلات و بلوچستان متفاوت بود، به نظر میرسد در دوران پساجنبش با بازاندیشی و اصلاح در استراتژیهای پیشین خود، در جستجوی استراتژی نوینی برای تضعیف جنبش و استحاله آن در فرهنگ حاکم بر ایران است. نمود بارز آن را میتوان در افزایش و تسریع برنامههای ایدئولوژیک برونسپاری شده و خصوصی، تغییر آشکار محصولات رسانهای صدا و سیما، پاسداشت برخی مولفههای فرهنگ کُردی از جمله لباس کُردی و نوروز دید. فقط در سال ۱۴۰۲ سه سریال با موضوعیت « کُردستان» از صدا و سیمای مرکزی ایران پخش شده، تعداد پروژههای برونسپاری شده تولیدات فرهنگی شاد و سرگرم کننده طی یک سال گذشته افزایش داشته و استاندار کُردستان در سال ۱۴۰۲ پیشنهاد ثبت روز لباس کُردی در تقویم ایران[۲] را مطرح کرد. به طور مثال سریال پرطرفدار «نون خ» که تلاش کرده بازنمایی از روژههلات و فرهنگ کُردی باشد، در نوروز ۱۴۰۳ عملا سناریویی را در پیش گرفت که همسو با رتوریکی بود که مبتنی بر هویت ملی است که قومیتهای متنوعی از کُرد و بلوچ و … را حول مفهومی به نام ایران گردهم میآورد. دقیقا تکرار همان استراتژی که همزمان با گسترش و اوج گرفتن حضور نظامی در سوریه و برآمدن داعش با استفاده از سریال پایتخت برای تحریک احساسات ملیگرایانه در خدمت توجیه ساخت محور مقاومت انجام داد.
اما در این میان نوروز اهمیتی ویژه برای دولت دارد. از یکسو دولت برخلاف گذشته با سطحی از مدارا و کنترل متفاوت، میتواند آن را ذیل رتوریک ازلیگرای ملی/ ایرانشهرگرا یا به بیان جواد طباطبایی دولت «ممالک محروسه و دولت ملت ایران» ببرد که به عنوان فصل مشترک جمهوری اسلامی ایران و اپوزیسیون راست بر ایرانی یکپارچه و متشکل از اقوام مختلف آریایی تاکید میکند و در رادیکالترین استراتژی حتی به سیاست اصلاحطلبانه بازتوزیعی نمیرسد. این رتوریک یکپارچهساز سالهاست که در رسانه و تولیدات علمی پرتره کُردها را به عنوان قدیمیترین اقوام ایرانی و بخشی از ایران باستانی بزرگ و یکدست به تصویر کشیده است، در این پرتره کُرد خوب، کُردی است که از احزاب سیاسی برائت بجوید و مطالبات رادیکال نداشته باشد. در حقیقت، این نمایش فرهنگی و تصور ایران چندفرهنگی، به موازات چشمپوشی از تضادهای طبقاتی و جنسیتی، همچنان مبتنی بر ناسیونالیسمی مدنی- دولتمحور است که هویت ایرانی را خنثی در نظر میگیرد. در حالی که ایرانی بودن خود مفهوم قومیتی است که در طی صد سال گذشته تولید شده است (Burton, ۲۰۲۱). برخی از وجوه این استراتژی از برنامه سوم توسعه با عناوینی چون تلاش برای انسجام و اتحاد میان قومیتها با محوریت ایران و در زمینههای مختلف فرهنگی و سیاسی پیگیری شده است.
در واقع دولت قصد دارد با فرهنگی کردن پرسش سیاسی موجود که در فرهنگ نمود یافته و نوروز را سنتی سیاسی ساخته، رادیکالیسم آن را تحلیل ببرد. چون در حالی که حدود بیش از یک دهه است که نوروز در روژههلات در شکل نوین و پرفورماتیو خود برگزار میشود، اما دولت در تمام این سالها هیچگاه موضعی حتی دستکم خنثی نسبت به آن نشان نداده است. بلکه همواره به اشکال گوناگون از تهدید و شرط و شروط و بازداشت و ممنوعیت سعی در به تعطیلی کشاندن آن داشته است. اما در مقابل، پیشتر در سال ۱۳۸۸ به ابتکار دولت جمهوری اسلامی ایران نوروز به عنوان میراث جهانی توسط مجمع عمومی سازمان ملل و یونسکو به رسمیت شناخته شد و ۲۱ مارس برابر با روز اول نوروز نیز به عنوان روز جهانی آن معرفی شد. همچنین در اسفند ماه ١٤٠٠ دبیرخانه دائمی پایتخت نوروز جهان در سنه (سنندج) راهاندازی شد. یکی از مهمترین تفاوتهای نوروز در روژههلات و باکور در همین است؛ برخلاف ترکیه که سالها قاطعانه نوروز را ممنوع کرده بوده، نوروز برای دولت در ایران نمادی مهم از فرهنگ ایرانی است. در حقیقت مساله دولت بر وجود نوروز به عنوان مسالهای سیاسی است نه فرهنگی و این دلالتهای سیاسی، ارگانیک بودن، امکانهای سازماندهی و هویت سیاسی و سنتی در شرایط اجتماعیای همچون روژههلات، برای دولت تهدیدی بالقوه است.
از سوی دیگر با تقلیل نوروز به عنوان رویدادی صرفا فرهنگی و نمایشی و پیوند آن با توریسم، تلاش میکند آن را در خدمت اقتصاد سیاسی کلان درآورده و به عنوان کالایی فرهنگی برای مصرف عرضه کند. به طور دقیقتر، چندسالی است که در کنار فقدان هرگونه سرمایهگذاری صنعتی و تولیدی، موضوع توریستی کردن روژههلات و بهرهبرداری از فرصت توریسم برای کمک به اقتصاد محلی مطرح شده است. افزایش تصاعدی تور لیدر بلاگرها همچون فرمی از آنتروپرونورشیپ را که در نبود هرگونه فرصت شغلی بین مهاجرت به کلان شهر برای کار و ماندن در شهر و روستا، ماندن را انتخاب میکنند و با تغییر کاربری زمین کشاورزی یا بخشی از خانه و ساخت اقامتگاه بومگردی شغلی برای خود ایجاد میکنند، میتوان یکی از نتایج مستقیم این سیاستگذاریها دید. نوروز سیاستزدوده و پتانسیل آن برای نمایش رسانهای عظیم و همچنین تشویق به گسترش توریسم در کنار آسیبهای جبرانناپذیر برای محیط زیست و طبیعت روژههلات، میتواند پرسش اقتصادی را به محاق ببرد.
باید بازگردیم به پرسش مهم از مختصات یک ضدهژمونی، این که چگونه میتواند ضدهژمونی بماند یا چگونه در هژمونی تحلیل میرود. در سرمایهداری نئولیبرال، یکی از مهمترین ابزارهای سرمایهداری در جهان برای گسترش و تثبیت پایگاه اجتماعی خود، سیاستزدایی با استفاده از فرهنگ بوده است. اگر هژمونی یک دستاورد مداوم (Joseph ، ۲۰۰۲) است و بدون تصاحب همزمان پایههای مادی و فرهنگ بازتولید نخواهد شد، بیشک تلاش برای سیاستزدایی و تبدیل مسائل سیاسی به موضوعات فرهنگی از مهمترین اهداف قدرت مستقر است. از این رو هر اندیشهای که قدرت را به چالش بکشد و هر کنشی که معطوف به تغییرات رادیکال و بنیادین در نظم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باشد، در معرض سیاستزدایی خواهد بود. بیسبب نیست که در ایالت فلوریدای امریکا درس جامعهشناسی از برنامه عمومی دانشگاه حذف میشود یا اسطوره ورزش غیرسیاسی بنیان علم و روزنامهنگاری ورزشی در سرمایهداری است، یا این که چندفرهنگگرایی لیبرالی به عنوان آلترناتیو و مسیر اصلاحات سیاسی در جوامع چند ملیتی/قومیتی و فرهنگی مطرح میشود.
شاید پرسش و پاسخی بدیهی به نظر برسد، اما بیمناسبت نیست که کمی در معنای سیاستزدایی تامل کنیم. سیاستزدایی فرایند استفاده از طیف وسیعی از امکان ها و ابزارهای فرهنگی برای تقلیل دادن پرسشهای سیاسی و انتقال آن به حوزههای کمخطر است. در این روند نه فقط خطرات بالقوه مرتفع میشود بلکه با تغییر جهت مبارزه هزینه حکومتکردن هم برای قدرت کاهش مییابد. سیاستزدایی اصلاحی بر سیاست رادیکال و توافقی برای ترویج بیتفاوتی سیاسی یا غیرسیاسی بودن است و با بسیج نه چندان گسترده و عرف عام/عقل سلیم (common sense) رشد میکند. عقل سلیم درک یکدستی نیست، بلکه تصویری ازهمگسیخته از جهان و شکلی از علم عامیانه است که منطبق با درک سنتی تودهها از جهان است (Gramsci : ۴۳۰)، از این رو مبارزه (ضدهژمونی) باید تمرکز خود را از روشنفکران به سطح عقل سلیم تودههای ملی و مردمی که طبقه پیشرو لزوما تا حدودی در آن سهیم است، برساند (مک نالی، ۲۰۱۸).
نوروزی که از یک سو از محتوا خالی شود و فرم آن تحت کنترل و سازماندهی از بالا قرار بگیرد و صرفا بر نمایش حضور یک فرهنگ متفاوت تاکید داشته باشد، و از سوی دیگر همچون کالایی نمایشی به بخشی از مناسبات بازتولیدکننده پایههای مادی قدرت تبدیل شود، آیا میتواند ضدهژمونی باشد؟ آیا مساله کُردستان صرفا با توسل به پرسش فرهنگی حل میشود؟ طبیعا نوروز مسئول به وجود آمدن این وضع نیست، یا حل این تضاد عظیم تاریخی فقط بر دوش نوروز نیست، نکته در این است که نوروز با دلالتهای رادیکال سیاسی خود به یکی از مولفههای جنبش فرهنگی سیاسی کُرد در روژههلات تبدیل و با فرم و محتوای رادیکال توانست پرفورمنسی سیاسی باشد و در عین حال که هربار امکانهای جدید میگشاید، پیشروی کند و نیروهای متفاوت سیاسی و سوژههای سیاسی را گردهم آورد، نه صرفا با نمایش فرهنگی. از این رو درک مناسبات متغیر و استراتژیهای پویای مقابله برای ممانعت از سیاستزدایی مهم است و هوشیاری نیروهای سیاسی و اجتماعی را میطلبد.
پانویسها
[۱] . پر واضح بود که دولت به پیروی از سیاست متفاوت در شهرهای مختلف روژههلات، در رابطه با نوروز هم گاهی متفاوت عمل میکرد.
[۲] . https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/12/20/3052763/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AB%D8%A8%D8%AA-20-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%DA%A9%D9%8F%D8%B1%D8%AF%DB%8C
منابع
-
-
- بهداد، سهراب، نعمانی، فرهاد، 1378، طبقه و کار در ایران، ترجمه محمود متحد، نشر آگاه.
- جواهری، آسو، 1400، نقد اقتصاد سیاسی ورزش فوتبال در ایران، از ابتدا تا کنون، پایاننامه دوره دکترا، منتشر نشده.
- جواهری، آسو، 1401، زنان کولبر: کار پرتلاطم، زندگیهای سوگناپذیر و مقاومت، نقد اقتصاد سیاسی
- لوکاچ، جورج، 1377، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر تجربه.
- مکنالی، مارتین، 2018، هژمونی نظریه سیاست طبقاتی ملی- مردمی، ترجمه حسن مرتضوی، سایت نقد
- پیشنهاد ثبت 20 اسفند به عنوان روز جهانی لباس کردی
- Bloch E. (1986). The principle of hope(1st American). MIT Press.
- Bozarslan, Hamit. Violence in the Middle East: From Political Struggle to Self-Sacrifice. Princeton: Markus Wiener Publishers, 2004
- Burton, Elise. K. (2021): Genetic Crossroads: The Middle East and the Science of Human Heredity, Stanford University Press
- Joseph, J. 2002. Hegemony: A Realist Analysis. London: Routledge.Khalid, H. S. (2020).
- Newroz from Kurdish and Persian Perspectives – A Comparative Study. Journal of Ethnic and Cultural Studies, 7(1), 116–130. https://www.jstor.org/stable/48710250
- https://medyanews.net/newroz-in-kurdish-culture-and-politics-delal-aydin-talks-to-sarah-glynn/
-