چپ، جنبش سیاسی کُردستان، هویت کُردی ومسئله‌ی بدیل سیاسی و اجتماعی

  • Sep 7, 2024   |   معروف کعبی

دریافت نسخه  PDF 

در سال­های اخیر آن‌چه که به طور عام «چپ» خوانده می‌شود، از سوی نگرشی خاص در ضدیت با جنبش سیاسی کُردستان و هویت کُردی قرار داده شده است؛ این نوشته تلاش می‌کند به نقد این نگرش بپردازد. بە جای پُلِمیک یا جبهەسازی، در مقابل، هدف این نوشتە دعوت از خوانندە برای خوانشی عمیق‌تر و همەجانبەتر، و در عین حال مسئولانەتر، از تاریخ جنبش چپ در کُردستان است؛ تاریخی کە نگرش مورد نقد من به دلیل ویژگی­های تقلیل‌­گرایانه و  سادەانگارانه از درک عمیق ومسئولانەی آن ناتوان است. در نتیجە، از طریق این نوشته خوانندە نە تنها در بازبینی تاریخ چند دهەی گذشتە سهیم می‌شود، بلکە تشویق می‌شود که به منظور دست‌یافتن بە یک دید ژرف‌‌تر تاریخی و مسئولانە، جنبەهای دیگری را به دیدگاه خود اضافە کند.

تا آنجا کە بە نگرش مورد اشاره بازمی‌گردد، ادعاهای سطحی و غیرتاریخی مشخصەی آن است. بە همان اندازه مهم، این نگرش امری در انزوا و قابل درک تنها در بستر تاریخ کُردستان نیست، بلکه آن را بایستی در بستری منطقەای و جهانی و در ارتباط با تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دهەهای اخیر قرار داد تا بتوان وجود و جذابیت آن را توضیح داد. این نگرش بە خاطر جنجال‌هایی کە به پا می‌کند، توانستە است میدان نسبتاً وسیعی را در شبکەهای اجتماعی بە خود اختصاص دهد. همچنین ادعاهای شناختەشدە­ی این نگرش نیز بارها از زبان شخصیت‌هایی با سابقەی سیاسی در احزاب کُردستان تکرار شدە است.

این نگرش دارای جنبەای بە ظاهر آکادمیک یا پژوهشی نیز هست. در سال‌های اخیر، مطالعات کُردی بە زبان  انگلیسی هرچە بیشتر شاهد رویکرد  تقلیل­گرایانه در قالب مطالعات پسااستعماری و فرهنگی بودە است. این نوع از مطالعات یا بە آنتاگونیسم دامن می‌زنند  یا مبرا از تحلیل اقتصادی و اجتماعی هستند و یا این که تفاوت‌های فرهنگی، زبانی و قومی را زیر لوای تئوری ضداستعماری برجستە می‌کنند. اما از طرفی دیگر، ما همچنین شاهد پژوهش‌های بسیار ارزندە از پژوهش‌گران داخل و خارج کُردستان ایران بودەایم. برای نمونه می­توان به پایان‌نامەهای دکترا یا کارهای دیگر در کُردستان اشاره نمود کە بە موضوعاتی مانند محیط زیست، توسعە، زنان، جامعەی مدنی و فرهنگ پرداختەاند. در این موارد، برخورد با مطالعات یا تئوری‌ها مسئولانەتر بوده و درک ما را از آن مسائل عمیق­تر کرده است. اما این نوشتە می‌خواهد بە نقد نگرش تقلیل‌گرایانە­ای بپردازد که مشخصاً پدیدە یا جهان‌بینی چپ و نقش و جایگاە آن در تاریخ چند دهەی اخیر کُردستان را مورد حمله قرار داده است.

مشوق من برای این بحث ادعاهایی است کە بە طور غیرتاریخی و حتی خصمانە نقش مثبت «چپ» را در تاریخ جنبش کُردستان زیر سؤال می‌برند. این نگرش با اتکاء بە برخی باورها و عملکردهای نیروهای چپ در کُردستان از انقلاب ١٣٥٧ بە این سو، ادعا می‌کند کە آن باورها و کردارها کمتر بە هویت کُردی و جنبش خلق کُرد ارتباط داشتەاند، یا این کە به جنبش کُردستان زیان رسانده­اند. از این منظر، چپ بیشتر نیرویی مشکل‌ساز بودە تا این کە نیرویی در خدمت رهایی‌ ملی یا ارتقاء هویت کُردی بودە باشد. به علاوه، عوامل دیگری هم وجود دارند که از دغدغەهای نسل جدید و دید انتقادی آن‌ها نسبت بە گذشتە و حال نشأت می‌گیرند. به نظر من، در این مورد بایستی با مرزبندی میان دیدگاەهای آنان و نگرش تقلیل‌گرایانە، فضای لازم برای بحث و رسیدن بە پاسخ درست بە آنان دادە شود نه این که ذیل عنوان تقلیل‌گرایی دسته ­بندی و محکوم شوند. از جمله موارد دیگری که به چپ‌ستیزی در میان برخی پژوهش‌گران کُرد دامن زده است، می­توان به نمونەهای زیر اشاره نمود: چگونگی و پیامدهای تفوق جهان‌بینی چپ و مارکسیسم در جنبش کُردستان کە شکل آن عمدتاً در سازمان «کۆمەڵە/کوملە» تجسم یافت، تصور حاشیەای بودن مسئلەی ملی در مقابل اصل «مبارزەی طبقاتی»، تجربەی تشکیلاتی سازمان‌های چپ در کُردستان همچون فدایی، پیکار و کوملە، تشكیل حزب کمونیست ایران (١٣٦٢)، و سنت درازدامن انشعابات و تحولات ایدئولوژیک و سازمانی در احزاب چپ در ایران و کُردستان از اوایل دهەی ١٣٧٠ بە این سو. در عرصەی جهانی نیز سقوط اتحاد شوروی و کمونیسم روسی و بی‌اعتمادی بە مدل سیاسی و اقتصادی منتج از آن عامل موثری در جذابیت یافتن نگرش تقلیل‌گرایانه بودە است. هم‌زمان، بە درازا کشیدن جنبش سیاسی در کُردستان، تداوم سرکوب سیاسی و ملی در ایران و دیگر تحولات مشابه را نیز می‌توان به این عوامل اضافە کرد. اگرچه تشکیل حکومت اقلیم کُردستان و خیزش ڕۆژاوا در سوریە نیز ظاهراً می‌بایست ناکارآمدی نظری و عملی نیروهای عمدە یا باورهای مسلط در جنبش کُردستان ایران را نشان می­داد، اما ظاهراً چنین نتیجەای حاصل نشده است.

در عرصە‌ی پژوهشی و علمی نیز، دهەهای اخیر شاهد گسترش تئوری‌ها و شبەتئوری‌ها و نوآوری‌های نظری میان‌رشتەای بودەایم. در کنار این‌ها، مهاجرت‌های گستردە در دو دهەی اخیر، تداوم بحران‌های سیاسی و نئولیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی کە مشوق فردگرایی است، توأم با گسترش اقتدارگرایی و پوپولیسم راست‌گرا در جهان موسوم بە غرب و جایگزینی «جامعە و طبقە» با «هویت»، در شکل دادن بە فضاهای مجازی و زندگی انسان‌ها نقش موثری ایفاء کردە و می‌کنند.

در ادامه همچنین لازم است به عامل دیگری نیز کە تقویت‌کنندەی تقابل «چپ» و مسئله­ی ملی در میان پژوهش‌گران کُرد بوده است، اشاره شود؛ ظهور «چپ نو»[1] در ایران و گسترش فعالیت‌های نظری‌اش در دو دهەی اخیر. این گرایش با ترجمەی آثار و دامن‌زدن بە بحث‌ها و تئوری‌‌های پسامدرنیستی کە در اروپا شایع شده­اند، ظاهراً منجر به ظهور گرایشی مرکزگرا و بی‌اعتنا بە مسئلەی ملی یا احالەی آن بە آیندەای دورتر شدە است. بە قول دانش‌جویان، فعالان یا علاقمندان بە جنبش کُردستان یا مسئلەی ملی در میان نسل جدید، یکی از پیامدهای این‌گونە فعالیت‌های نظری شکل‌دادن یا تقویت ذهنیت تقابل چپ با مسئلەی ملی بوده که در آن مسئلەی­ ملی ذیل «سیاست هویت» قرار داده می­شود. بە نظر می‌رسد کە بخش مهمی از نسل جدید از این زاویە اقدام بە خوانش تجربەی سازمان‌های چپ در تاریخ کُردستان ‌کردەاند. این تغییر نسلی کە در بطن شرایط جدید سیاسی و جهانی در پایان سدەی‌ ماقبلِ اینترنت و سدەی جدید با مشخصە‌ی کوچک‌تر شدن جهان صورت می‌گرفت، عاملی بسیار مهم و شایستەی تعمق برای تحقیقات بعدی است، اما بەهرحال بایستی آن را در کنار دیگر عواملی قرار داد کە در بالا مورد اشارە قرار گرفت.

عامل بسیار مهم دیگر، گسترش بدیل مذهبی سیاسی در کُردستان جنوبی یا عراق بە دلیل ناکارآمدی مدل سیاسی و اقتصادی حکومت اقلیم کُردستان است کە ارزش‌ها و دستاوردهای جهان‌شمول اجتماعی را بە شدت تهدید می‌كند. اهمیت این عامل برای بحث ما، فضای سیاسی کُردستان جنوبی است کە در افزایش فشار بر جهان‌بینی و جنبش‌های چپ تأثیرگذار بودە است. این عامل همچنین نمونەی خوبی برای نشان دادن اهمیت دفاع از ارزش‌های اجتماعی و جهان‌شمول در تعیین بدیل سیاسی و اجتماعی است.

در بررسی و نقد ادعاها و فاکتورهای فوق، این نوشتە بحث خود را از طریق سە سؤال اصلی پیش می‌برد:

(١) آیا پژوهش عمیق‌ و همەجانبەتر تاریخ معاصر ایران و جنبش کُردستان، نقش چپ و نیروهای چپ را زیر سؤال خواهد برد؟

(٢) آیا آنچە در کُردستان بە چپ موسوم بودە، با هویت ملی و هویت کُردی بە طور خاص بیگانە است؟

(٣) آیا جهان‌بینی چپ در طرح و تقویت بدیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ پیشرو برای امروز و آیندەی ایران و کُردستان می‌تواند جایگاه یا اهمیتی داشتە باشد؟

نگرش تقلیل‌گرایانە علیە چپ بر چند پایەی اصلی استوار است کە برخی را می‌توان نام برد: انتقاد از نگرش طبقاتی چپ کە گویا بی‌توجە بە مسئلەی ملی است، یعنی در خدمت رهایی ملت کُرد نیست و نمی‌تواند باشد؛ تاریخ مارکسیسم و کمونیسم در شکل روسی آن؛ سابقەی همکاری و اتحاد سیاسی و تشکیلاتی با سازمان‌های چپ ایرانی؛ و تجربەی سازمان کوملە در کُردستان ایران. بە لحاظ جغرافیایی، نگرش تقلیل­گرایانه «ایران» را بە طور دلبخواهی از چارچوب نظری بیرون می‌کشد و در حالی کە با اقتباس از کار پژوهش‌گران در دهەهای اخیر وانمود می‌کند کە ایران مترادف با (زبان و فرهنگ) فارسی نیست، اما با ضدیت با هرچە کە فارسی است عملاً همان خطا را مرتکب می‌شود کە گفتمان‌های قدرت در ایران خواهان آن بودەاند یا مطالعات ایرانی هنوز با آن دست بە گریبان‌اند. بسیاری از پژوهش‌گران یا فعالان کارهای مفیدی ارائە دادەاند کە در آنها مایل بودەاند بیشتر از نام‌های جغرافیایی چون ڕۆژهەلات (شرق) برای کُردستان ایران استفادە کنند تا نقد خود را بپرورانند، نە این کە الزاماً بخواهند دلبخواە از نام‌های جغرافیایی استفادە کنند.

 

نقش نیروهای چپ در تاریخ معاصر ایران و جنبش کُردستان

از این پرسش آغاز کنیم کە ما با چە رویکردی بایستی نقش نیروها و جهان‌بینی چپ را در شکل‌دادن بە تاریخ معاصر ایران و جنبش کُردستان در بعد از انقلاب ١٣٥٧ توضیح دهیم؟ برای پاسخ به این سؤال باید با پرهیز از هرگونە سطحی‌نگری و نگاه غیرتاریخی به رویدادهای تاریخی و برخلاف نگرش تقلیل‌گرایانه که برای یافتن پاسخ بە پرسش‌های مهم غالباً جواب‌های سطحی و دم‌دستی ارائه می­کند، یک نگرش تاریخی گسترده و جامع اتخاذ کنیم. نگاە تقلیل‌گرایانە از طریق اینترنت و شبکەهای اجتماعی بە صورت روزانە تقویت می‌شود.  نمونەای کە من انتخاب کردەام، روایت‌های تاریخی از علل انقلاب ١٣٥٧ است تا همچنین نشان دهم کە نگرش تقلیل‌گرایانە­ای که ضدیت با چپ را تقویت می­کند، تنها  محدود به کُردستان نیست. دلیل گستردگی و محبوبیت این نگرش تاریخی بە خاطر ارائەی توضیح سادە و قابل درک برای رویدادهای سرنوشت‌ساز گذشتە است کە ظاهراً بانی شرایط نامساعد امروز هستند. از این رو لازم است ابتدا غیرتاریخی بودن رویکرد تقلیل‌دهندە را نشان داد و سپس بە ادعاهای مشخص آن در رابطە با کُردستان پرداخت.

برخی از روایت‌های تاریخی انقلاب ایران کە از طریق شبکەهای محبوب و قدرت‌مند بە صورت تصویری در یک دهەی گذشتە ارائە شدەاند، آشکارا یا تلویحاً می‌خواهند نشان بدهند کە ابرقدرت‌ها و «چپ» در پیروزی و سر کار آمدن جمهوری اسلامی نقش کلیدی ایفاء کردە‌اند. یکی از دلایل اصلی برای ارائەی چنین روایت‌هایی این است کە کشورهای خارجی نقش مهمی در انقلاب ایفا کردند و یک مرد «ناشناختە» یعنی خمینی را بە قدرت رساندند. این خود بحثی جداگانە است کە در مقالەای دیگر[2] بە تفصیل بە آن پرداختەام. بر خلاف این دید تقلیل‌دهندە از انقلاب، بە شیوەای طعنەآمیز، باید گفت اتفاقا ایالات متحدە و بریتانیا انتظار وقوع انقلاب ١٣٥٧ در ایران  را نداشتند، در حالی کە نشانەهای تغییر دیدە می‌شد. خاطرات سفیران آمریکا و بریتانیا و پژوهش‌های صورت گرفتە در این زمینە، بە خوبی صحت ادعای فوق را تأیید می‌کنند.[3]

نقش چپ در پیروزی انقلاب نیز عامل دیگری است. در این رویکرد سادەانگارانە، در میان نیروهای انقلابی، چپ بە خاطر مخالفت با یک دولت بە اصطلاح سکولار کە در حال نوسازی ایران بود و بە خاطر توهم بە رژیم اسلامی بە عنوان رژیمی ضدامپریالیست، بیشتر از نیروهای مذهبی مورد سرزنش قرار می‌گیرد. اما بر خلاف این ادعا، همان‌گونە کە بایستی نقش قدرت‌های خارجی را در رابطە با انقلاب ٥٧ بررسی کرد، هم‌زمان بایستی تأکید کرد کە فرهنگ انقلابی چپ کە بدیل انقلاب سیاسی و اجتماعی مشخصەی آن بود، تنها در ارتباط با سیاست‌های دولت و در بستر نظام سیاسی پهلوی، بە خصوص بە دنبال جنگ جهانی دوم، قابل توضیح است.

در سال‌های اخیر، تلویزیون‌های منوتو[4] و ایران انترناشنال[5] با مستندهای تاریخی‌شان آن دید سادەانگارانە را بە شیوەای حرفەای و موثر گسترش دادەاند. پُست‌های مربوط بە تاریخ انقلاب در فضای مجازی از همین روایت‌ها سرچشمە می‌گیرند. در این روایت­ها، نظام سیاسی پیشین مترقی و وقوع انقلاب بە عنوان انحرافی از مسیر تمدن و پیشرفت ایران نشان داده می­شود. در این نوع نگاه، انتقاد از نظام پیشین محدود و نارسا است، زیرا بە قدرت رسیدن نیروی مذهبی در بستر منطقەای و ظهور و گسترس اسلام سیاسی برای کسب قدرت، کە خود نتیجەی استعمار خارجی و نوسازی اقتدارگرایانەی دولت‌-ملت‌های ”سکولار” بود، در نظر گرفته نمی­شود. در دید سادەانگارانە، آگاهانە یا ناآگاهانە، تاریخ‌های شفاهی یا فاکت‌ها دست‌کاری می‌شوند تا روایت تاریخی مدنظر را درست جلوە دهند. مثلاً در روایت‌های انقلاب ٥٧، تاریخ شفاهی هاروارد[6] مورد (سوء)استفادە تاریخی[7] قرار می‌گیرد تا اشتباهات یا سیاست‌ها و برنامەهای اقتصادی شاە را توجیە کنند و بە حساب ازدیاد اقتدارگرایی سیاسی او نگذارند، یا پیامدهایی همچون کیش شخصیت و هم‌زمان بە حاشیەراندن شخصیت‌های منتقدی چون علینقی عالیخانی[8] یا ابوالحسن ابتهاج[9] را بە حساب شاە و نظام سیاسی نگذارند. از زاویەی این رویکرد تقلیل‌دهندە، در عوض این یک انقلاب ”نابهنگام” و ”پریشان زمان” بود کە مسیر پیشرفت را منحرف کرد.

در رابطە با چپ، بە طور مثال، یکی از مستندهای تاریخی[10] بە هر دو اپوزیسیون مذهبی و چپ در سال‌های قبل از انقلاب اشارە می‌کند. این مستند چندین مصاحبەی شاە را پخش می‌كند کە کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها را دشمنان اصلی دولت معرفی می‌کند، اما روحانیت را بەجز چند تن از «روحانیون منزوی»، بە دولت وفادار می‌داند. در مقابل این روایت باید گفت کە کوته‌اندیشی شاه زمانی آشکار می‌شود کە در نظر بگیریم روحانیون، بر خلاف نیروهای دیگر مانند چپ، از یک شبکەی اجتماعی گسترده و محل اجتماع، مسجد، بهره می‌بردند و کانال‌هایی را شکل می‌دادند کە از طریق آن‌ها میلیون‌ها نفری که در نتیجه اصلاحات ارضی به شهرها مهاجرت کرده بودند، در جامعە جذب می‌شدند. بە این فهرست بایستی به افزایش تعداد مساجد و روحانیون و فعالیت‌های سیاسی  آنها و سرکوب شدیدتر نیروهای چپ نیز اشارە کرد. در حالی کە آن روایت‌ها  «چپ» را برای عدم تشخیص برسرکار آمدن یک دیکتاتوری مذهبی مقصر می‌دانند، اما مخاطبان خود را به درک شرایط بین‌المللی‌ای کە در بستر آن «ضدامپریالیسم» بە شاخصه‌ی اصلی انقلاب ایران تبدیل شد، ترغیب نمی‌کنند. در صورتی کە تنها با درنظر گفتن بستر مذکور است کە می‌توان دلایل آن عدم شناخت را درک کرد. چنین روایتی موجب یک تعمیم دائمی در مورد «چپ» ایران می‌شود و نمی­تواند تنوعات درونی چپ در آن زمان را ببیند، چرا کە در زمان انقلاب تنها بخشی از چپ ایران رژیم تازه به قدرت رسیده را ضدامپریالیست می­دانست و بخش دیگری خلاف این را باور داشت.

در روایت‌های سادەانگارانە از تاریخ انقلاب، معمولاً مبارزەی مسلحانەی شهری در ایرانِ دهەی ١٣٥٠، مثلاً توسط سازمان فدایی، بە عنوان مدرکی برای خصومت بی‌جای چپ ارائە می‌شود. اما برخلاف این ادعا، دولت پهلوی بە طور موثری مبارزەی مسلحانەی شهری را کە معلول استبداد سیاسی این رژیم بود، با رسیدن بە نیمەی دوم دهەی ١٣٥٠ سرکوب کردە بود.[11] از دیگرسو، هیچ مدرکی در دست نیست کە نشان دهد ابرقدرت‌ها در صدد بە زیرکشیدن دولت پهلوی و جایگزینی آن بودە باشند. تا سال ١٣٥٦ هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد کە انقلابی در راە است. اگرچه رکود اقتصادی و فساد می‌توانند جرقەی ناآرامی‌های سیاسی را بزنند، اما الزاماً نمی‌توانند بە تغییرات سیاسی در مقیاسی انقلابی منتهی شوند. بنابراین، ترکیبی از عوامل موجب شکل­گیری یک دینامیسم سیاسی شد که یک مقالەی ظاهراً کم‌اهمیت در روزنامەی اطلاعات علیە خمینی تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاە»[12] توانست موجی از تظاهرات‌های ضددولتی را بە دنبال بیاورد. در فراهم کردن این موقعیت، نە صرفاً عوامل خارجی و داخلی، بلکە خودِ دولت پهلوی نیز بە شدت مسئول بود. این دقیقاً آن چیزی است کە برنامه­های تولیدشدە تحت عنوان مستندهای تاریخی از آن پرهیز می‌کنند. رویدادهای دیگری هم از قلم می‌افتند: تشكیل ساواک، کودتای ١٣٣٢، گسترش سیستم زندان و استفادە از شیوەهای وحشیانەی شکنجە، اعترافات اجباری، ایدئولوژیک شدن دولت به صورت افراطی و جنگ سرد.[13] جالب است کە مستندها بە کودتای ١٣٣٢ نمی‌پردازند، ظاهراً بە این دلیل کە آن رویداد مدرک محکمی علیە باوری است کە دولت پهلوی را مترقی و نوآور می‌خواند. آن‌چنان کە یرواند آبراهامیان بە درستی توضیح می‌دهد، کودتا شاە را دوبارە بە حکومت بازگرداند اما همچنین مشروعیت او را نیز زیر سؤال برد.[14] بە عبارت دیگر، کودتا احتمال وقوع یک انقلاب را تقویت کرد.

بنابراین، نمونەی تاریخی مذکور نشان می‌دهد کە چگونە روایت‌های بە ظاهر حرفەای و همەجانبە در واقع دیدی سادەانگارانە را در مورد یکی از مهم‌ترین رویدادهای قرن بیستم گسترش می‌دهند. این روایت‌ها مخاطب را در مسیر کسب دیدی عمیق‌تر برای شناخت ریشەهای وضعیت اکنون هدایت نمی‌کنند و فاکت‌ها را در خدمت شکل‌دادن بە روایتی تاریخی تفسیر می‌کنند. در اینجا بە این نتیجە می‌رسیم کە دولت یا نظام سیاسی -هر دولت یا نظام سیاسی‌ای کە باشد- در فرآیند تاریخی کە در نمونەی ما بە انقلاب ختم شد، جایگاە ویژەای را اشغال می‌كند و بایستی به عنوان مهم‌ترین علت انقلاب در نظر گرفتە شود. معرفی دوران پهلوی بە عنوان دوران «پیشرفت» همچنین تلاشی است برای مقبول‌کردن آلترناتیو نظام سلطنتی و سیاسی پیشین برای امروز. مسئلەی آلترناتیو، مسئلەای حیاتی است کە در پایین بە آن بازمی‌گردم.

 

چپ و کُردستان

از زاویەی نمونەی تاریخی انقلاب ١٣٥٧، دقیقاً بە دلیل شرایط کنونی است کە چپ در کُردستان مورد حملە قرار می‌گیرد. پراکندگی در صفوف جنبش کُردستان و تداوم سلطەی جمهوری اسلامی این سؤال را بە میان می‌کشد کە این جنبش چرا نتوانستە بە اهدافش برسد؟ برای پاسخ بە این سؤال بە گذشتە رجوع می‌شود، یعنی از حال بە گذشتە می‌رویم تا رویداد یا رویدادهایی را بیابیم کە مسیر تاریخ را عوض کردە و ما را بە این روز انداخته‌اند. این همان روشی است کە روایت‌های سادەانگارانەی انقلاب ١٣٥٧ با توسل بە آن جذابیت خود را بیشتر می‌کنند. بە برخی از رویدادهای بعد از انقلاب در رابطە با چپ و جنبش کُردستان اشارە می‌کنم.

یکی از رویدادهایی کە نگرش تقلیل‌دهندە، چپ را به خاطر آن  مقصر می‌داند، جنگ حزب دمکرات و کوملە در نیمەی سال‌های ١٣٦٠ است، جنگی که چند سالی طول کشید اما به طور تدریجی از شدت آن کاسته شد. بر اساس استدلا­های نگرش تقلیل­گرا، تقصیر چپ (کوملە) در این است کە حزبِ رقیب را بورژوازی می‌خواند، یا بانی جنگ مقالەای است کە در سال ١٣٦٣ حزب دمکرات را یکی از سە گوشە‌ی قدرت (کوملە، جمهوری اسلامی، حزب دمکرات) نامیدە است. همچنان‌کە نمونە‌ی مقالە‌ی روزنامە‌ی اطلاعات نشان داد کە نمی‌توان آن را در لیست دلایل درازمدت، کوتاە مدت و فوری انقلاب قرار داد، یک مقالە نیز نمی‌تواند فرآیندی را توضیح دهد کە بە جنگ دو حزب در کُردستان ختم شد. اما تأکید بر فرآیند تاریخی نباید بە معنای نادیدەگرفتن نقش شخصیت‌ها در تاریخ یا اجتناب‌ناپذیزی تحولات تاریخی تلقی شود، یا سادەلوحی نویسندەی چنان مقالاتی را از نظر پنهان کند. عاملان تغییر (انسان‌‌ها و نهادها) مسیرهای تاریخی و رویدادها را شکل می‌دهند و بررسی هر فرآیند و رویدادی مستلزم بررسی نقش افراد و عوامل تغییر در آن‌هاست. با وجود این، با عطف توجە بە فرآیندها و بسترهای تاریخی و تأثیر متقابل آنها بر همدیگر است کە تصمیمات و عملکرد افراد را می‌توان درک کرد.

بنابراین، ما در اینجا نیز با روایت و دیدی مواجه هستیم کە ما را برای کسب دیدی عمیق‌تر و همەجانبەتر از تاریخ کُردستان، جنبش‌ها و احزاب آن فرا نمی‌خواند. در عوض، همچون هر رویداد تاریخی دیگری، ما نیازمند گسترش لیست دلایل این رویداد نیز هستیم: نظامی‌شدن احزاب و شروع مبارزەی مسلحانە در نتیجەی نظامی‌کردن کُردستان، نبودن تجربەی دمکراسی اجتماعی و حزبی، عدم بردباری در مقابل نقد، میراث فرهنگ انقلابی چپ (مثلاً مبارزەی ایدئولوژیک) تحت نظام سیاسی پهلوی و متأثر از بستر جهانی، فقدان مکانیسم سیاسی یا قانونی برای حل اختلافات هم مابین احزاب و  هم در داخل احزاب (کە غالباً بە انشعاب توأم با خشونت منتهی می‌شود)، درک جزمی از مکاتب فکری، اقتدارگرایی و توسل بە خشونت معرفتی یا فیزیکی در پاسخ بە انتقاد، از جملە دلایلی هستند کە در صورت توجە بە آن‌ها می‌توانیم بە درک عمیق‌تری از آن رویداد برسیم. در برابر سرزنش چپ یا کوملە برای تندروی‌هایش، فاکت‌های دیگری از قلم می‌افتند. تنش یا حملەی افراد یا دستەهای نظامی معینی از حزب دمکرات بە سازمان پیکار[15] (نشریەی پیکار، ١٧ اسفند ١٣٥٩) یا «کوملەی یکسانی» و بهانە‌جویی‌های دیگر، همچنین امتناع از مجازات عاملین آن توسط حزب متبوعە، سال‌ها قبل از شروع جنگ حزب دمکرات و کوملە در بهمن ١٣٦٣ اتفاق افتادە بودند. این جنگ نیز بعد از سە ماە از حملە بە دومی در اورامانات و بی‌نیتجە‌ماندن مذاکرات شعلەور شد. بعد از انشعاب «رهبری انقلابی» از حزب دمکرات کُردستان ایران در سال ١٣٦٧، پیشمرگان جریان منشعب در مواردی مورد حملەی حزب قرار گرفتند. در نظرگرفتن این فاکت‌ها تعادل بهتری بە بررسی تاریخی در این مورد خواهد داد.[16]

نمونەای دیگر، سرزنش چپ برای بە حاشیەراندن جریان احمد مفتی‌زادە است کە اسلام سیاسی را در دوران انقلاب در کُردستان نمایندگی می‌کرد. در اینجا فاکت‌های مهمی از قلم می‌افتند: نقش متکب قرآنِ مفتی‌زادە و آخوند صفدری نمایندە خمینی در کُردستان در شروع جنگ نوروز خونین ١٣٥٨ در سنندج؛[17] قرار گرفتن مفتی‌زادە در کنار هیئت ویژەی دولت در مذاکرە با نمایندگان کُرد در سنندج در آن زمان (کیهان، ٦ فروردین ١٣٥٨)؛ و قرار گرفتن مکتب قرآن و جریان مفتی‌زادە در مقابل جنبش عدالت‌خواهانه  کُردستان و (مستقیم یا غیرمستقیم) کمک بە گسترش نیرویی کە مردم آن را «جاش» و رژیم «پیشمرگ مسلمان» می‌نامند. تنش این جریان با جریانات چپ بر سر ماهیت جنبش سیاسی کُردستان بود. جریانات چپ بر ارزش‌های اجتماعی و مترقی همچون برابری زن و مرد و مشارکت همە در سیاست، جدایی دین از دولت و خود-حکومتی دمکراتیک و سکولار تأکید می‌کردند. در حالی کە سازمان­ها و انجمن‌های زنان تشکیل شدە بود و بە کار در میان زنان و جامعە می‌پرداختند، مکتب قر‌آن شعار سرکوب زنان «بی‌اخلاق» را دنبال می‌کرد.[18] نیروهای منتسب بە اسلام سیاسی مفتی‌زادە، برابری زن و مرد و جذب زنان بە مبارزە را شعار و تلاش برای بە اشتراک گذاشتن زنان تفسیر می‌کردند. هم‌زمان در سال ١٣٥٨، «سپاە رزگاری» (رستگاری) کە از جانب شیخ‌های قدرت‌مند و مرتجع جنوب کُردستان سازمان‌دهی و حمایت می‌شد، در تلاش بود شریعت اسلام را در روستاها پیاده کند. این جریان توسط کوملە خلع‌سلاح[19] شد کە حمایت قابل توجە مردم را بە دنبال داشت.

تجربەی تشكیل حزب کمونیست ایران توسط کوملە و گروه‌‌هایی از چپ ایران در شهریور ١٣٦٢، یکی دیگر از رویدادهایی است کە روایت سطحی‌نگر آن را بە عنوان نمونەای جهت حقانیت‌بخشیدن بە تخاصم خود علیە چپ معرفی و آن را محکوم (نە نقد) کرده و یکی از عوامل برافروخته شدن جنگ میان حزب دمکرات و کوملە می‌داند. اما یک بررسی تاریخی همەجانبەتر و مسئولانە چگونە می‌تواند این تجربە را توضیح دهد؟ «حزب کمونیست» در بستری جهانی و در بطن تحولات نظری و تفوق گفتمان مارکسیسم بە استراتژی احزاب چپ و کمونیستی در ایران نیز تبدیل شد. این حزب ابزاری برای اتحاد و پیروزی طبقەی کارگر در جهت رسیدن بە نظامی سوسیالیستی تعریف می‌شد. بە همین دلیل بعد از تجربەی اولین حزب کمونیست ایران در اوایل سدەی بیستم، همەی احزاب چپ در ایران بعد از جنگ جهانی دوم  تشکیل «حزب طراز نوین طبقەی کارگر» را استراتژی خود تعریف کردند. تشابە خیرەکنندەی استبداد سیاسی دو رژیم تزاری قبل از انقلاب ١٩١٧ روسیە و رژیم پهلوی قبل از انقلاب ١٣٥٧، بسترهایی را نشان می‌دهد کە در بطن آن‌ها ایدەهای انقلاب و تشكیل چنین حزبی بە جذاب‌ترین بدیل برای تغییر نظام تبدیل شد. درک این بستر تاریخی و جهانی در فهم پدیدەی حزب کمونیست و تشکیل آن در سال ١٣٦٢ در کُردستان توسط تعدادی از سازمان‌های مشخص چپ، فاکتوری بسیار مهم است.

بەعلاوە، تشکیل حزب کمونیست ایران نتیجەی توطئە و نیت شر سازمان‌های ایرانی نبود. در آن لحظە کە انقلاب عقب‌نشینی کردە و اپوزیسیون در خارج از کُردستان بە شدت ضربە دیدە بود، اقدام برای اتحاد وسیع‌تر اتفاقاً می‌تواند قابل تحسین باشد، با وجود این کە الان می‌دانیم کە تشکیل آن حزب بر تئوری نادرست کادرها استوار بود؛ یا می­توان ادعا کرد که کومله با توسل بە صبر و حوصلە و دقت بیشتر احتمالاً می‌توانست خمیرمایەی اتحادی بهتر و فراگیرتر باشد. با توجە بە این بسترها و شرایط است کە می‌توان هم پدیدەی «حزب کمونیست» و هم اقدام بە تشکیل آن در کُردستان را تجزیە و تحلیل کرد.

مقصر دانستن حزب کمونیست ایران در قضیەی جنگ داخلی کُردستان نیز یکی دیگر از اشارەهای دیدگاە تقلیل‌دهندە و ضد جهان­بینی چپ است. در حالی کە بە طور مداوم تشکیل این حزب بە عنوان یکی از دلایل آن جنگ معرفی می‌شود، در مقابل هیچ گاە اشارەای بە پیوستن حزب دمکرات بە شورای ملی مقاومت و تشکیل جبهە با بنی‌صدر نمی‌شود. دلیل آن هم واضح است؛ چون این نکتە بە نفع دیدگاە مزبور نیست و بە همین خاطر مورد یادآوری قرار نمی‌گیرد. در حالی کە بنی‌صدر بە سربازان خود فرمان داد بند پوتین‌هایشان را باز نکنند تا کُردستان را پاکسازی می‌كنند (کیهان، ١٤ فروردین ١٣٥٩)، انقلابیون چپ ایرانی در صفوف سازمان‌هایی چون فدایی، پیکار، راە‌ کارگر و رزمندگان از همان شروع انقلاب بە حمایت از جنبش کُردستان پرداختە و بسیاری از آن‌ها در میدان‌های جنگ شرکت کردە و در سال‌های ١٣٦٠ در کُردستان جان باختند یا در زندان‌ها اعدام شدند. هم حزب دمکرات و هم کوملە از نظر ترکیب سازمانی و جغرافیایی، سازمان‌هایی محدود بە کُردستان نبودند. البته این نقطە قوت، نە نقطە ضعف، آنها بود، امری کە در فرهنگ سیاسی رایج امروز بە سخرە گرفتە می‌شود.

همانند دولت‌ها و ارتش‌های اشغالگر کە دارای ایدئولوژی هستند، مقاومت را هم ایدئولوژی شکل می‌دهد. شدت و حدت سرکوب نمی‌تواند هر نوع عملی را بە اسم مقاومت توجیە کند، همان‌گونە کە اعمال دولت‌ها با «حق دفاع از خود» توجیە نمی‌شود. تفاوت بنیادین مقاومت خلق کرد در کُردستان با شیوەهای حماس در فلسطین، در پیروی از دو جهان‌بینی و ایدئولوژی متفاوت و نە شدت و حدت سرکوب است.

تشكیل احزاب و ائتلاف‌ها در سیاست‌ها و برنامەهای احزاب در نقد همدیگر نقش داشتەاند، اما اگر این امر را تنها عامل شروع آن جنگ بدانیم، آن‌گاه نیاز به استدلال‌ و توضیحات بیشتری خواهیم داشت. جالب است یادآوری کنیم کە در جنگ داخلی مابین اتحادیەی میهنی کُردستان و حزب دمکرات کُردستان عراق، «حزب کمونیست» وجود نداشتە کە تندروی یکی از آن‌ها را مقصر آن نزاع بدانیم. اتفاقاً، بە انحراف‌بردن کوملەی رنجدران کُردستان عراق و ذوب‌کردن آن در اتحادیەی میهنی، در نهایت آن منطقە را از یک آلترناتیو چپ برای اکنون آن بخش از کُردستان در عراق محروم کرد.

بنابراین، نمونەهایی کە در این بخش آوردم، نشان می‌دهد تا چە اندازە دیدی کە چپ را مقصر همە چیز می‌داند سادەانگارانە و تقلیل‌دهندە و مبرا از آگاهی تاریخی یا وسعت دید است. با یادآوری بخش اول این نوشتە دربارەی انقلاب ١٣٥٧ و نقش چپ، دیدگاە تقلیل‌دهندە تقلیدی است از روایت‌هایی کە چپ را برای پیامدهای آن انقلاب مقصر می‌داند.

 

چپ و هویت کُردی

دیدگاە تقلیل‌دهندە کە «چپ» را در تقابل با هویت کُردی تعریف می‌كند، این مسئلە را فراموش می‌کند کە هویت پدیدەای در حال تغییر و دارای توان الحاق عناصر جدید بە خود و زدودن عناصر قدیمی از خود است. بە چند نمونە توجە کنیم: احمد خانی (١٧٠٧-١٦٥١)، شاعر چندزبانە و مولف فرهنگ‌لغت کُردی، یا مستورە اردلان (١٨٤٤-١٨٠٠) یک سدە بعد چگونە هویت کُردی را تعریف می‌کردند؟ نالی و وفایی، شاعران نیمەی دوم قرن نوزدهم، هویت خود را چگونە می‌دیدند؟ منشاء هویت آن‌ها احتمالاً تاریخ اسطورەای، مذهبی و قومی بود و هرکدام ویژگی‌های خود را داشتند. خانی در اثر مەم و زین، بە طور شگفت‌انگیزی صراحتاً بە ضرورت تشکیل یک «دولت کُردی» اشارە می‌کند. در مورد مستورە، نقد او از نظام جنسیتی هویدا است: «ما را بە زیر مقنعە سری است لایق افسر»! قانع (١٩٦٥-١٨٩٨)، شاعر نیمەی اول قرن بیستم، عناصر دیگری بە هویت کُردی می‌افزاید (کعبی، مقالەی انگلیسی ”شرکو بی‌کس و ادبیات فراملی[20]).[21] با مرور دیوان قانع[22]، ما با مفاهیم جدیدی همچون طبقە و سوسیالیسم و استعمار مواجه می‌شویم. بە همین خاطر است کە بە قانع لقب ”شاعر استثمارشدگان” دادەاند. هێمن (١٩٨٦-١٩٢١)[23]، بر عنصر «زن نوین» تأکید می‌كند، کە قبل از او پیرەمێرد (١٨٦٧-١٩٥٠)[24] و فایق بی‌کس (١٩٠٥-١٩٤٨)[25] در دهەهای اول سدەی بیستم و در بستر نظری و اجتماعی معینی بە تبلیغ آن پرداختە بودند. این تفاوت‌ها در ترکیب عناصر هویت کُردی در میان این شاعران، نتیجەی تغییرات اجتماعی-اقتصادی، سیاسی و فکری است کە بە هر دورە خصوصیات ویژەای بخشیدە است. چند بیت از یکی از شعرهای قانع[26] رابطەی هویت ملی یا فرهنگی را با بستر زمان خود نشان می‌دهد:

 

با هەموو جووتیار و پاڵە و ڕەنجبەران

یەک گرن تا دەبنە هێز و پشتیوان

هەڵتەکێنن ئەم نیزامە بۆگەنە

دابڕێژن کۆشکی یەکسانی ژیان

کۆمەڵی سۆشیالیزم بنیان بنێن

تاوەکوو ببنە نموونە بۆ جیهان

چاوه‌ڕوانى شۆرشێكم عالەمێ ڕزگار بكا

میلله‌تم بۆ ئه‌و مه‌به‌سته‌ كرده‌وه‌ى شێرانه‌یه‌

چه‌كى شۆڕشگێڕىی من نووسین و بیر و باوه‌ڕه‌

ڕاپه‌رینه‌، هه‌ڵمه‌ته،‌ پڕ نه‌عره‌ته‌ى كوردانه‌یه.

 

‌یکی از عناصر مهم هویتی در زمان ما دفاع از محیط زیست است. اگرچە سخنرانی و شعر خواندن قانع در میان مردم در جشن سالانەی «حفاظت از درختان» (نگ. تصویر این مقالە) نشان‌ می‌دهد کە مسئولیت در قبال محیط زیست بخشی از آگاهی جامعە بودە است، اما این مسئلە اکنون ابعادی ‌غیرقابل مقایسە با گذشتە پیدا کرده است. یا در نمونەای دیگر، تغییرات اجتماعی و سیاسی اخیر کیفیت جدیدی بە اشعار شیرکو بی‌کس بخشیده کە در شعر «اکنون دختری میهن من است»[27]، نە تنها هویت کُردی را با ارزش‌های اجتماعی متحول می‌کند، تاریخ ملی را نیز بە چالش می‌کشد و نظام جنسیتی تحت حاکمیت یک حکومت کُردی را نقد می‌كند (کعبی، مقالەی انگلیسی ”شرکو بی‌کس و ادبیات فراملی)[28]. چنان‌که مشاهده می‌شود، هویت کُردی هموارە در بسترهای تاریخی و با تأثیرگرفتن از جهان‌بینی‌ها و باورهای دورەی خود در حال تحول بودە است.

بنابراین، هویت تنها بە مسئلەی زبان مادری یا سرزمین یا فرهنگ (کە آن هم متغییر است و جنبەهای جهان‌شمول دارد) گرە نخوردە و صرفاً با آن‌ها تعریف نمی‌شود. هویت آلمانی، سوئدی، اسکاتلندی و برزیلی را چگونە باید تعریف کرد؟ آیا عناصر اصلی خون و زبان‌اند یا مجموعەای از ارزش‌ها هستند کە هر فردی بر اساس رابطەی خود با جهان و درک از آن جهان، خود را با آن تعریف می‌کند؟ بخشی از بریتانیایی‌ها، سفیدبودن را معیار بریتانیایی بودن می‌دانند[29]. در اینجا متوجە می‌شویم دیدگاهی کە چپ را در مقابل هویت کُردی قرار می‌دهد، هویت را پدیدەای ثابت و محدود بە یک یا دو عنصر زبانی و فرهنگی می‌داند. در رد قاطع این دیدگاە تقلیل‌گرایانە، بایستی سئوال کنیم پس چرا همەی کُردها تنها بە یک حزب روی نمی‌آورند؟ چرا بایستی جریان اسلام سیاسی را در کُردستان بە چالش کشید، مگر نە این است کە آن‌ها هم کُرد هستند؟ چرا خیزش ڕۆژاوا نزد ما محبوب است؟ یا چرا دخترانی همچون نیکا و سارینا در دفاع از کُردستان و مرگ ژینا جان خود را فدا می‌کنند؟ چرا کُردستان، چشم و چراغ ایران می‌شود؟ آیا جواب را باید در کُرد بودن جست‌جو کرد؟ قطعاً نە. یا بە خاطر وجود ستم ملی؟ حداقل این تنها دلیل نیست. دلیلی ندارد فکر کنیم کە زبان کُردی دارای ویژگی بهتر و خاصی از زبان‌های دیگر است، اگر چە هر زبان و فرهنگی پنجرەای برای دیدن جهان و تغییر آن است و بە همین خاطر ما سیستم‌های آموزشی تک‌زبانە را نقد می‌کنیم. اهمیت این هویت در آن است کە خود را با ارزش‌های اجتماعی و انسانی و جهان‌شمول تعریف می‌کند که تبلور آن را می­توان در مواردی همچون بدیل سیاسی‌ای کە کُرد در سوریە برای نوع نظام سیاسی و اقتصادی و جنسیتی و بوم‌زیستی ارائە دادە است، یا در تاریخ چهار دهە مقاومت و دفاع از انقلابی کە سرانجام دوبارە توان برخاستن از خود نشان دادە است، جست‌جو کرد.

در این تاریخ آن‌چە کە بە چپ موسوم شدە و منظور نیروهایی با جهان‌بینی چپ است، نقش مهمی در ارتقاء ارزش‌های اجتماعی و جهان‌شمول ایفا کردەاند. در دوران انقلاب و در دهەی ١٣٦٠، اتفاقا چپِ کُرد در ارتقاء و پاسداری از هویت کُردی و ایجاد تحول مثبت در آن، نسبت به نیروهایی که تصور می­شود هویت کُردی آن­ها پررنگ‌تر است، نقش پیشروتری ایفا کرده است. برای نمونه، شماری از مشهورترین خوانندگان کُرد در آن زمان عضو  یک سازمان چپ مانند کومله بودند. اغراق نیست اگر بگوییم بیش از ٩٠ درصد ترانەها و سرودهای انقلابی آن دوره توسط این خوانندگان در گروە «بانگەواز» (فراخوان) تولید شد. در دوران انقلاب سرود «دووی ڕێبەندان»[30] کە اشارە بە دوم بهمن روز تشکیل جمهوری کُردستان دارد، توسط نجمە غلامی، یکی از این هنرمندان، اجرا می‌شود. همچنین، در عرصەی شعر و ادبیات نیز لازم است از شاعرانی نام برد که داری جهان‌بینی چپ بوده­اند و به ارتقاء شعر و ادبیات کُردی کمک کرده­اند. از باب نمونه می­توان از فاتح شیخ مشهور به چاوه نام برد که یکی از پایەگذارانِ شعر نوین کُردی محسوب می‌شود. در کُردستان جنوبی سال‌های دهەی ١٣٦٠/١٩٨٠، شیرکو بی‌کس در فضایی بە شکوفایی خود ادامە می‌دهد کە دارای عناصر قوی جهان‌بینی چپ است. شعرهای شیخموس حسن محمد (١٩٨٤-١٩٠٣) (جگەر خوێن/جگرخون)، مثلاً کین ئەم[31] (ما کی هستیم؟)، کە توسط شوان پرور به یک سرود تاثیرگذار تبدیل می‌شود، تاریخ ملی کُردستان را بە شیوەای حماسی و زیبا بە تصویر می‌کشد، تاریخی کە نە تنها ایدەآلیستی نیست بلکە ماتریالیستی و مملو از جنگ زحمت‌کشان و یک ملت تحت ستم و اشغال‌شدە برای آزادی و صلح است. بە این تلاش‌های هنری و فرهنگی بایستی به کارهایی چون تهیەی کتب درسی کودکان، انتشار نشریات و برنامەی روزانەی رادیویی بە زبان کُردی نیز اشارە کرد. کارنامەی احزابی کە گویا هویت کُردی نزد آنها پررنگ‌تر است و به آن اهمیت بیشتری می­دهند، حداقل در دوران انقلاب و در دهەی ١٣٦٠، در مقایسه با کومله چنان سطحی از تولید فرهنگی را نشان نمی‌دهد.

بە همان اندازە مهم، نسل دوران انقلاب در انتقال دستاوردهای گذشتە در جنبش‌های کُردستان دوبارە همان نقش پیشرو را ایفاء کردند. نوجوانان و جوانانِ دورەی انقلاب در کُردستان بە سرعت با نام‌ها و ایدەها و مبارزات کسانی چون اسماعیل شریف‌زادە، ملا آوارە و سلیمان و عبداللە معینی آشنا شدند. کسانی کە بعدها اعضای کوملە شناختە شدند، در گورستان تایلە در سنندج برای آن‌ها و در گرامیداشت جنبش‌شان در سال‌های دهەی ١٣٤٠، بنای یادبود[32] درست کردند. این در زمانی اتفاق می‌افتاد کە فقدان وسایل ارتباط جمعی دسترسی بە تجربەهای گذشتە را بسیار محدود می‌کرد، اما  نوجوانان و جوانان با ارج گذاشتن بە ایدەها و عملکردهای آن جنبش وارد مبارزەای نوین می‌شدند و افکار نسل پیشین را از راە شعر «من تووتنەوانێکی هەژارم»[33] (من تنباکوکاری فقیرم)، سرودەی ملا آوارە (١٩٦٨-١٩٣٣) کە خود در جریان جنبش دهەی ١٣٤٠ اسیر و اعدام شد، بە خودآگاهی تاریخی خود اضافە می‌كردند. آن نسل جدید هیچ گاە در ادبیات‌شان، جنبش و فعالین پیشین را بە خاطر محدودیت‌ها یا ایدەها (ی بە جا یا نابەجا) فراموش نکردند چه برسد بە این کە محکوم کنند! اما نقد با هدف دست‌یابی بە یک سنتز برای راهی درست‌تر و بهتر و آگا‌هانه‌تر نیز جایگاە خود را داشت. آیا ما می‌توانیم ادعا کنیم کە نسل کنونی و آکادمیسین‌ها کە در شرایط بهتری از نظر تکنولوژی و ابزارهای رسانەای زندگی می‌کنند، با همان اشتیاق و احترام بە جنبش‌های پیشین نگاە می‌کنند؟ جواب کاملاً مثبت نیست، حداقل نە با آن اشتیاقی کە در دوران انقلاب ١٣٥٧ وجود داشت. در این کمبود، بی‌توجهی آکادمیک و گسترش دید تقلیل‌دهندە و شیفتگی نسبت بە پارەای تئوری‌های خاص نقش مهمی ایفا می‌کند.

موارد دیگری که چپ کُرد در جهت تقویت هویت کُردی نقش ایفا کرده­ است را می­توان در نمونه­هایی مانند سرودهای انقلابی کُردی کە بر هویت کُردی تأکید می‌کنند، مشاهده کرد. برای مثال، سرود ئەی ڕەقیب[34] (ای رقیب) کە بە رقیبان اخطار می‌دهد کە کُرد نمردە و زندە است و بە عنوان سرود ملی کُرد از آن نام بردە می‌شود، یک جهان‌بینی ”سکولار” را تبلیغ می‌كند: ”نایشکێنێ دانەری تۆپی زەمان” (نمی‌شکند ما را خالق توپ زمان). بە همین دلیل است کە سازمان‌های اسلامی در کُردستان جنوبی آن سرود را نفی می‌کنند. یا: ”ئێمە ڕۆڵەی ڕەنگی سوور و شۆڕشین” (ما فرزندان رنگ سرخ و انقلاب هستیم)، با مفاهیم مهمی دست‌وپنجە نرم می‌کند. همچنان‌کە اشارە کردم، سرود ”ما کی هستیم”، کە نوعی از بازنمایی تاریخ ملی کُردستان است، کارگر، رنجبر و خلق (گەلی) کُردستان را در کنار هم قرار می‌دهد، چرا کە جامعەی کُردی را طبقاتی می‌داند. در سرودەی ابراهیم احمد بە نام «کوردم ئەمن»[35] (کُردم من) آمدە است: ”نە عەرەبم، نە ئێرانیم، نە تورکێکی شاخستانیم/نەک هەر بۆ خۆم مێژوویش دەلێ کە کوردم و کوردستانیم/ هەموو گەلان برای منن/ هەر زۆردارانم دوژمنن” (نە عربم، نە ایرانی، نە ترک کوهستانی/ نە تنها من بلکە تاریخ می‌گوید کە کُرد هستم و کُردستانی/ همە ملت‌ها برادر من هستند، تنها زوردارانند کە دشمنم هستند). در اینجا ملت کُرد از نظر هستی‌شناسی و تاریخ و موجودیت مستقل کُردی در مقابل گفتمان‌های قدرت دولت-ملت‌های معاصر کە آن ملت را انکار کردەاند، مورد حفاظت قرار می‌گیرد. جالب است که ابراهیم احمد هیچ‌گاە به عنوان شخصیتی ناسیونالیست شناخته نشدە است.

با وجود این، هیچ اجماعی بر روی یک هویت کُردی واحد وجود ندارد، بلکە هر کسی هویت خود را بە گونەای کە خود می‌خواهد تعریف می‌کند، البتە در بطن شرایط موجود یا شرایطی کە از گذشتە بە ارث رسیدە است. نە تنها دیدگاە تقلیل‌گرایانە، بلکە حتی مواردی از کارهای آکادمیک کە آرشیو سرودها و کارهای هنری و ادبی بعد از انقلاب را جمع‌آوری می‌کنند، از مرتبط کردن پدیدآورندگان بە سازمان و جهان‌بینی چپ خودداری می‌کنند. این رفتارها بە الگو تبدیل شدەاند. اما مورخان می‌دانند، یا باید بدانند، هنگامی کە در کار پژوهشی به دنبال فاکت‌ها و شواهد می‌گردند، آن فاکت‌ها و مدارک معمولاً بە پژوهش‌گر خیرە شدەاند، تنها لازم است مورخ هم با چشمان باز به آنها بنگرد. این مشکل برخی از آکادمیسین‌های کُرد در دنیای انگلیسی زبان هم هست کە معمولاً بە دلایل معین و لحظەای آن تاریخ را یا فراموش می‌کنند یا بە آن بی‌اعتنا هستند.

 

چپ و بدیل سیاسی

در اینجا بە سؤال سوم یعنی مسئلەی بدیل سیاسی و بە تبع آن بدیل اجتماعی-اقتصادی، جنسیتی، قومی، فرهنگی و غیرە برای شرایط حاضر می‌رسیم. مسئلەی بدیل سیاسی بە دو دلیل مسئلەای حیاتی است. از یک سو دلایل ضدیت با جهان‌بینی یا پدیدەی موسوم بە «چپ»  و تقلیل‌گرایی تاریخی برای محکوم یا سرزنش‌کردن آن در تاریخ معاصر ایران و کُردستان را توضیح می‌دهد، از سوی دیگر ضرورت دفاع از ارزش‌ها و جهان‌بینی‌ای را کە چپ به صورت تاریخی نمایندگی کردە است، یادآور می‌شود. این ادعا را با توضیحات و از طریق نمونەهای بیشتری  توضیح می‌دهم.

مثال‌هایی کە در قسمت‌های قبلی این نوشتە آوردە شد، بایستی تا اندازەی زیادی غیرتاریخی‌ بودن یا سطحی‌نگری تاریخی ادعاهایی را نشان‌ دادە باشد کە پدیدەی موسوم بە چپ را زیر سؤال می‌برند. برخلاف چنین ادعاهایی، رویدادها و فرآیند تاریخی‌ از اوایل قرن بیستم بە بعد، نیروهای چپ را بە عنوان یکی از عوامل حیاتی تغییر و تحول اجتماعی معرفی می‌كنند. آنجا کە بە تحولات نظری و برنامەهای سیاسی، ایدئولوژی و عملکرد آنها مربوط می‌شود، بایستی نیروهای چپ را در بستر وسیع‌تر یعنی نظام سیاسی كشور خود و بستر منطقەای و جهانی تجزیە و تحلیل کرد. این رویکرد تاریخی قادر است هم نقش مهم این جریانات یا «چپ» در تغییر و تحول اجتماعی را ارزیابی کند و هم اشتباهات و نارسایی‌های تئوریک و عملکردهای نادرست احتمالی هر جریانی را خاطرنشان کردە و نقد کند. مثال‌هایی همچون ریشەهای انقلاب ایران، تشكیل یک حزب، یا ”جنگ داخلی” نشان می‌دهند کە ارزیابی بر اساس وقایع‌نگاری یا تبدیل یک مورد خاص بە عام، نمی‌تواند تبیین درستی از تاریخ بە دست دهد. بلکە تاریخ بایستی بە عنوان دیسیپلین یا یک رشتە و عمل ”علمی” بە کار بردە شود.[36] بە این معنا کە تاریخ مترادف با ارائەی شهادت در یک دادگاە نیست، بلکە دارای روش‌ها و بنیادهای خود است. یک پایان‌نامەی دکتری با موضوع ادبیات یا آموزش و پرورش کە مرحلەای از تاریخ یک کشور را بررسی می‌کند، بایستی دارای بعد تاریخی کافی باشد. بە این معنا کە تاریخ را بە عنوان یک رشتە با روش‌ها و اصول خود مورد استفادە قرار دادە و مطالعات آن مرحلە تاریخی را کە بستر پایان‌نامە است، در چارچوب نظری خود گنجاندە باشد. برای مثال، تفاوت کیفی کارهای هێمن در نیمەی دوم قرن بیستم و وفایی، شاعر اواخر قرن نوزدهم، یا تفاوت کیفی کارهای پروین اعتصامی (١٣٢٠-١٢٨٥) و فروغ فرخزاد (١٣٤٥-١٣١٣) را تاریخ بە عنوان یک دیسیپلین می‌تواند توضیح دهد. هنگامی می‌توانیم بە نحوی موثرتر باورهای جدید را در نسبت با نظام جنسیتیِ نظام‌های سیاسی یا جامعە ارزیابی کنیم یا بفهیم کە آن‌ها را نە در ویژگی یک هویت زبانی و قومی، بلکە در بستر فرآیند تاریخی خود مورد مطالعە قرار بدهیم. این فرآیند تاریخی می‌تواند شامل رویدادهای زیر باشد: تحولات اروپای ویران‌شدە بعد از جنگ‌های ناپلئون در اوایل قرن نوزدهم، پیدایش سوسیالیسم تخیلی و اصطلاحاتی همچون ”همبستگی”، سوسیالیسم” و ”رهایی زنان”، انقلابات  ١٨٤٨ در اروپا،[37] نوسازی‌های اجتماعی-اقتصادی و سیاسی در امپراطوری‌های عثمانی (ترک‌های جوان، نامق کمال) و قاجار و دنیای عرب، کە بعدها «خاورمیانە» نام گرفت، تأثیر متقابل نیروهایی همچون اسلام رفرم‌خواە (قاسم امین و محمد عبدو و باور ”زن نوین” امین)[38]، نقدها (مستورە اردلان، بی‌بی‌ خانم استرآبادی)[39] و جنبش‌های زنان برای حق آموزش و کار و استعمار جدید در نیمەی دوم قرن نوزدهم و اوایل سدەی بیستم، و رویدادهای بزرگی همچون انقلاب مشروطە، تشكیل دولت‌های نوین و جنبش‌ها و مقاومت‌ها علیە پروژەهای دولت‌سازی در طول قرن بیستم.

در اینجا بستەهایی از پیش‌آمادە شده وجود ندارد. پژوهش‌گر با دنبال‌کردن روش‌های تاریخی و عمق‌بخشیدن بە دانش و درک تاریخی از فرآیندهای تاریخی، ملزم است یافتەها و تطابقات را بە شکل سنتز (شق سوم) برای پیشبرد پژوهش و ارتقاء آگاهی تاریخی جامعە و دیسیپلین یا رشتەی خودش، ارائە دهد. یک نقد و پژوهش تاریخی دربارەی پدیدەی «چپ»، برای هر دورەی کوتاە یا درازمدت‌تر، بایستی موضوع تحقیق را در بستر تاریخی خود قرار دادە تا بە سنتز رسیدە یا امکان طرح و ارائە را پیدا کند. پس‌راندن تاریخ بە عنوان یک رشتە، دقیقا همان کمبودی است کە تاریخ انقلاب ایران را بە رویدادهای مشخصی تقلیل می‌دهد کە بە صورت دلبخواە انتخاب شدەاند.

در اینجا بە مسئلەی رابطەی آگاهی تاریخی (گذشتە) و بدیل برای شرایط امروز (حال) می‌رسیم. غیرتاریخی‌كردن نگاە بە فرآیندها و رویداهای تاریخی بە زیان آگاهی تاریخی (نگاە عمیق و همەجانبە بە گذشتە) است. مهم‌ترین پیامد آن، تقویت گفتمان‌‌های قدرت (کە مشخصەی اصلی‌شان سوءاستفادە از تاریخ است) و تمکین بە بدیل‌های دلبخواە آن گفتمان‌ها است. مثلاً مقصر دانستن «چپ» برای رویداد انقلاب ١٣٥٧ و پیامدهای آن، تلاش برای حذف بدیلی است کە جهان‌بینی چپ در شكل‌دادن بە آن می‌تواند نقشی مهم ایفا کند. شواهد برای اثبات ادعای مذکور این است کە جنبش‌های اخیر در کُردستان چیزی جز هژمونی نظری جهان‌بینی چپ و مترقی را بە نمایش نگذاشتە‌اند. این واقعیت کە نیروهایی با این جهان‌بینی هموارە از پیگیرترین نیروها در جنبش‌های سیاسی کُردستان در منطقە بودەاند، ادعایی احتمالاً اغراق‌آمیز نیست. کسانی کە این جنبش‌ها را صرفا بە هویت زبانی و فرهنگی و قومی یک ملت محدود می‌كنند، فراموش می‌كنند کە مترقی‌بودن جنبش‌ها و جریانات عمدە در تاریخ کُردستان نتیجەی بهرەجستن آن‌ها از جهان­بینی چپ است، امری کە هم‌زمان هویت کُردی را متحول کردە و قابلیت تغییر مداوم آن را نیز افزایش دادە است.

در پایان، بە دومین جنبەی مهم سؤال بدیل سیاسی می‌رسیم: دفاع از ارزش‌ها و جهان‌بینی‌ای کە بە عنوان «چپ» معرفی می‌شود. فکر می‌كنم توضیحی کوتاە و ذکر نمونەای از تحولات اخیر برای درک اهمیت این مسئلە کفایت می‌کند. تشكیل یا ثبات حکومت کُردستان در عراق از ٢٠٠٣ بە بعد، تأثیر زیادی در ارتقاء و تقویت خودآگاهی ملی در سراسر منطقەی کُردستان بزرگ داشته است. در حالی کە حمایت‌‌ها از موفقیت‌های آن تجربە، مثلاً در کُردستان ایران، هم‌زمان با گسترش تولیدات فرهنگی صورت می‌گرفت، کمبودهای آن تجربە نیز کە بە تدریج نمایان می‌شد، موجد پاره‌ای انتقادها و دلسردی‌ها می‌شد. خیزش ڕۆژاوا بە ویژە بعد از شكست داعش، سیمای دیگری از کُردستان و جنبش و باورهای آن را در سطح جهان بە نمایش گذاشت. جنگ کوبانی و تصاویر زنان کُرد مسلح روی صفحەی تلویزیون­ها، مردم جهان را مجذوب خود کرد. علی‌رغم این کە باورهای مترقی ڕۆژاوا تحسین می‌شد و بە عنوان یک تمایز با سنت‌های گذشتە مورد تأکید قرار می‌گرفت،[40] این احتمالا خیزش ژن، ژیان، ئازادی (زن، زندگی، آزادی) بود کە حداقل در ایران اهمیت ارزش‌هایی را کە با جهان‌بینی چپ تداعی می‌شوند، دوبارە برجستە کرد. کم نبودند کسانی کە بە دنبال انقلاب ڕۆژاوا و قبل از انقلاب ژینا، نیروهای سیاسی در کُردستان ایران و ”چپ” را مقصر بی‌نتیجە‌بودن تجربەی قبلی آنها از زمان انقلاب ١٣٥٧ بە بعد می‌دانستند. اما زن، زندگی، آزادی توانست «چپ» را دوبارە بە عنوان یکی از عاملان مهم برای تغییر و تحول اجتماعی و بدیل سیاسی برای امروز و آیندە، بە نوعی دیگر در سطح عموم یا جامعە احیا کند.

رابطەی دفاع از ارزش‌های اجتماعی جهان‌شمول و بدیل اجتماعی و سیاسی، در تجربەی حکومت کُردستان در عراق بە نوع خیرەکنندەای هویدا است. بعد از دو دهە، نارضایتی عمومی از ناکارآمدی سیاسی و فساد مالی و اداری آن حکومت مشهود است. اما این مشكلات تنها بە عرصەهای سیاسی و مالی محدود نمی‌شود. هنگامی کە بە افکار عمومی در آنجا توجە می‌کنیم، در مورد مشكلات موجود در عرصەهای فرهنگی، آموزشی یا نظام جنسیتی کم‌تر سخنی می‌شنویم. در همەی این عرصەها، اسلام سیاسی بە یک بدیل قوی تبدیل شدە، چرا کە بە صورتی روزافزون بە هژمونی فرهنگی دست یافتە است. گسترش شکاف درآمد و نبود خدمات عمومی و آیندەای روشن، جوانان را بە سوی سازمان‌های اسلامی و مساجد سوق می‌دهد. در مقابل، بدیل مترقی و «چپ» یا ضعیف است یا ناکارا و محدود می‌شود. علی‌رغم وجود منتقدان، روزنامەنگاران و فعالان مدنی و سیاسی مترقی و چپ کە تلاش می‌کنند جامعەای بهتر بسازند، ما نمی‌توانیم حداقل جنبشی وسیع از جانب یک بدیل کارا و منسجم و متعهد بە ارزش‌‌های اجتماعی چپ را در آن جامعە ببینیم. یکی از دلایل عمدەی فقدان چنین نیرویی، سرکوب آن باورها و ذوب‌کردن سازمان‌های پیشین همچون کوملەی رنجدران در سال‌های پیشین است. تشخیص این کە وجود آن سازمان تا چە اندازە می‌توانست نقشی مهم در زمان حال ایفاء کند، مشکل است. اما بە طور قطع لطماتی از آن دست نمی‌تواند بدون تأثیر بودە باشد. انوشیران مصطفی، از رهبران قبلی کوملەی رنجدران و اتحادیەی میهنی، در اوایل دهەی ١٩٩٠ در مصاحبەای با یک روزنامەی کُردی دربارەی مسئلەی زن در تشکیلات‌ها گفت: «کوملە (کُردستان ایران) چکار کردە؟ دو یا سە زن را وارد تشکیلاتش کرد کە بعدها برایش دردسرساز شدند». این ادعای کسی است کە قرار بود جامعەای جدید بنیاد نهد. جریاناتی هم کە حزب خود را کمونیست و برای طبقەی کارگر معرفی می‌کنند، علی‌رغم تلاش‌ها و وجود سرکوب و محدودیت‌ها علیە آنها، ظاهراً نتوانستە‌اند پایگاە اجتماعی وسیعی در کُردستان عراق کسب نمایند. اگرچە بی‌تردید اسلامی‌شدن جامعەی کُردستان در عراق هم عامل مهمی است. منتسب‌کردن چپ بە بی‌خدایی و بی‌دینی و ضدیت با دین هموارە حربەای موثر برای به حاشیه راندن چپ در جامعه بوده است. در مقابل، سازمان‌هایی کە خود را چپ معرفی می‌کنند قادر بە ارائەی پاسخ و عملکردی موثر در مواجهە با این امر نبودەاند. یادآوری این نکتە بسیار مهم است کە پیکان نقد اساساً بایستی سلطەی نهادهای قدرت‌مند دین بر جامعە را هدف بگیرد، نە تودەهای دین‌دار را. همان‌طور کە مارکس در نقد فلسفەی حق هگل می‌گوید، دین و نگاە تودەها بە جهان محصول شرایط اجتماعی است. پس بایستی شرایط اجتماعی یا جامعە و نە فرد مورد نقد قرار بگیرد: کارگران ممکن است وطن نداشتە باشند، اما مطمئناً دین دارند. در اینجا باید اضافە کرد کە مباحث مربوط بە نسبت جهان‌بینی چپ با دین بُعدی جهانی هم دارد. رفتارهای چپ‌نما معمولاً مبارزەی حیاتی با اسلام‌ سیاسی در ایران یا منطقە را با اسلام‌هراسی در اروپا کە از جانب نیروهای راست‌گرای افراطی سفیدپوست تقویت می‌شود، مخدوش می‌کنند. بە همین خاطر فراموش می‌کنند کە مبارزە با اسلام سیاسی هم‌زمان با تلاش برای کسب هژمونی فرهنگی جهان‌بینی خود در میان جامعە  بایستی صورت بگیرد.

هم زمان، یک نوع نئولیبرالیسم فرهنگی نیز بە صورتی پیش‌روندە بە مشخصەی جامعە کُردستان جنوبی تبدیل شدە است. بە جوانانی نگاە کنید کە متولد چند سال قبل یا بعد از ٢٠٠٣ هستند و بە اروپا پناهند شدە و می‌شوند. آن‌ها جزو قشری هستند کە امید ثروتمند‌شدن در آن جامعە را ندارند، دارای تحصیلات پایین هستند، بە شدت مذهبی و معمولاً بە تحصیل و سروکلە زدن با کتاب و ادبیات و مطالعە بی‌علاقه هستند. منبع مهم آگاهی آن‌ها  فیس‌بوک و دیگر شبکەهای اجتماعی است، و محبوب‌ترین پُست­ها نیز خطبەهای نماز جمعەی شخصیت‌های دینی یا ملاهایی است کە سطح بسیار نازلی از درک و دانش حتی مذهبی از خود نشان می‌دهند. این مسائل صرفاً از نوع و سرشت حکومت‌ سرچشمە نمی‌گیرند، بلکە فقدان آلترناتیوی را نشان می‌دهند کە شیرکو بیکس در شعر «اکنون دختری میهن من است»، آن را در هیئت «روزانا» معرفی می‌كند، دختری کە هم بە نظام ظالمانەی جنسیتی و هم بە هژمونی نهادهای سرکوب‌گر دینی (نە دین اجتماعی) معترض است. این امری تصادفی نیست کە هم‌زمان با جنبش ژن، ژیان، ئازادی (زن، زندگی، آزادی) گروهی از نوجوانان در سلیمانیە در ٣٠ سپتامبر ٢٠٢٢، بە «گشت ارشاد» تبدیل می‌شوند و بە چند دختر بە خاطر نوع پوشش و حضور در مسابقەی موتورسواری[41] حملەور می‌شوند. باورها بە طور اتوماتیک بە جنبش درنمی‌آیند.

شاید کسی ادعا کند کە کوملەی رنجدران کُردستان عراق در سال‌های اواخر ١٩٧٠ و اوایل ١٩٨٠، همان تندروی‌ها را داشت کە مارکسیست‌های دیگر در ایران و ترکیە داشتند. اما عرصەی نظری، عرصەای در حال تغییر و نە ایستا است و از دینامیسم‌های جامعە تبعیت می‌كند. مشغلیات و درک‌‌های یک عدە در دهەی ١٩٧٠ و در بستری معین، اتفاقاً بە این معنا است کە آنها قابلیت تحول بە نظریات منطبق بر زمانەی خود را دارند، چون قبلاً  آن را انجام دادەاند. مسئلەی اصلی پاسداری از ارزش‌‌های اجتماعی و جهان‌شمولی است کە بە خاطر «تندروی» یا «کژ‌فهمی‌‌ها»ی گذشتە نباید بی‌خاصیت و ازمداُفتادە تلقی شوند. کوملەی رنجدران احتمالاً یا حداقل می‌توانست یا می‌بایست ظرفی برای انتقال آن ارزش‌ها و روحیەی انتقادی و جسورانە از شرایط اجتماعی موجود بە نسل بعدی باشد. اگر از این زاویە بە مسئلە نگاە کنیم، همچنین بە اهمیت پیامد ضربەای پی خواهیم برد کە شبەتئوری ”کمونیسم کارگری” بە کوملە در کُردستان ایران وارد کرد. کومله علی‌رغم کمبودها و اشتباهاتی که داشت اما بدیلی مهم برای جامعەی کُردستان بود. تفوق دیدگاه مخرب کمونیسم کارگری که اکنون اغلب تحت عنوان «اشتباه» از آن یاد می­شود و مسئولان و رهبران وقت کومله به خاطر آن طلب بخشش می­کنند، تنها از طریق سرکوبِ بدیل خود ممکن شد. مکانیسم‌های سرکوب بە شیوەهای فیزیکی محدود نمی‌شوند: بدنام کردن و متهم‌کردن بە ضدیت با طبقە و خلق و هویت ملی خود نیز از دیگر مکانیسم‌های سرکوب هستند. اگر این مسئلە از زاویەی ”بدیل” درک نشود، تضمینی برای تکرار «اشتباهاتِ» جبران‌ناپذیر نسل‌های بعدی وجود نخواهد داشت. تنها مکانیسمِ تضمین‌کننده برای پیش‌گیری از کژ‌روی‌ها و تفوق دیدگاه‌های سرکوب‌گرانە عبارت است از ایجاد امکان حیات بدیل‌ها و جلوگیری از سرکوب آن‌ها.

سخن آخر

بە نگرانی اصلی این نوشتە یعنی قراردادن «چپ»  در مقابل هویت و جنبش سیاسی کُردستان کە در مقدمەی این نوشتە مطرح شد، باز گردیم. تقلیل جهان‌بینی چپ و سرکوب ارزش‌های اجتماعی و جهان‌شمول بە طور غیرمستقیم نیز صورت می‌گیرد. در اینجا بایستی بە عرصەی مهم پژوهش کُردی از جملە بە زبان انگلیسی اشارە کرد کە نشانەهای فراوانی از رویکرد تقلیل‌دهندە و خصمانە نسبت بە جهان‌بینی چپ را در آن می‌توان یافت:  برجستە‌کردن تفاوت‌های قومی و فرهنگی در پژوهش‌ها؛ تبدیل مطالعات کُردی بە محلی برای ارتقاء دید و روش قوم-مرکزیت (کە بە طور اجتناب‌ناپذیر با تقلیل آن‌چە چپ خواندە می‌شود همراه است) بدون این کە متوجە باشند کە تجارب خیزش‌های ڕۆژاوا و ژینا شواهدی اثباتی بە نفع آن نوع دیدگاه‌ها نیست؛ تظاهر بە اشراف بر تئوری‌‌ها بدون این کە قادر باشند سطحی‌نگری و روحیەی تقلیدگری خود را پنهان کنند؛ نشان‌دادن خصومت در برابر محققان فارس‌زبان اما شیفتگی نسبت بە هر آن‌چە اسامی اروپایی یا ”غربی” است. در مقابل نیز کسانی کە دنبالەرو دیدگاە تقلیل‌گرایانە یا آنتاگونیست نیستند، مورد حملەی آشکار یا تلویحی قرار می‌گیرند. مطالعات کُردی عرصەی آکادمیک بسیار مهمی است کە بایستی با ارتقاء کیفیت و توان پژوهشی‌اش، آن را در برابر این نوع دیدگاە‌ها حفظ کرد. برجستەکردن هویت و قومیت نیز بُعدی جهانی دارد. در دهەهای اخیر هر چە بیشتر  سیاست ”هویت” جایگزین ”جامعە و طبقە”[42] شدە است. همچنان‌کە رشد راست افراطی و رفتارهای خشونت‌آمیزش نشان می‌دهد، خیلی‌ها خود را در چارچوبی تعریف می‌کنند کە کمتر سیاسی و آزادی‌خواهانە و بیشتر فرهنگی و قومی است؛ و این با فقیرشدن مردم و بی‌توجهی بە مطالبات طبقات کارگر در کشورهای اروپایی و مقصردانستن مهاجرت و پناهندگی[43] در مشکلات اقتصادی رابطەی تنگاتنگی دارد.

اما همان‌گونە کە مبارزە و نقد سیاسی و اقتصادیِ اسلام سیاسی را نباید با اسلام‌هراسی در دنیای ”غرب” مخدوش کرد، نقد جایگزین شدنِ سیاست طبقە با سیاست هویتی در دنیای غرب[44] را نبایستی با نگاە بە اصطلاح «چپ نو»  در ایران مخدوش کرد کە از طریق نقد «سیاست هویتی» بی‌توجهی بە مبارزات و خواست‌های ملی و فرهنگی و مبارزە با ستم ملی در ایران را توجیه می‌كند. این جریان از زاویەی معضلات چپ در اروپا کە با مسائل مهاجرت، رشد راست افراطی و ناکارآمدی دولت‌های لیبرال سروکار دارد، بە مسئلەی هویت نگاە می‌کند. چپ اروپایی بە درستی سیاست‌ هویت دولت‌های محافظەکار و لیبرال و پیامدهای آن سیاست‌ها، مثلا خیزش اخیر راست افراطی در بریتانیا، را نقد می‌كند. بافت اصلی این شورش را  بخشی از قشرهای محروم و پایین جامعە تشكیل می‌دهند کە با هضم باورهای راست افراطی و تحت تأثیر سیاست‌های راست‌گرای دولتی، مهاجران را دلیل فقر اقتصادی خود می‌دانند. همین اقشار هم فشار مهمی برای خروج بریتانیا از اتحادیەی اروپا بودند. اما نادیدە گرفتن و کم‌ارزش جلوە دادن مبارزە برای رفع ستم ملی از طرف «چپ نو» کە تز یازدهم مارکس را در نقد فوئرباخ -فیلسوفان هموارە جهان را تعبیر کردەاند، مسئلە اما بر سر تغییر جهان است- شعار خود قرار دادە است، از زاویەی گفتمان ناسیونالیستی ایرانی صورت می‌گیرد کە بە قول مورخ منصور معدل، از اوایل قرن گذشتە تا کنون مسیر سیاسی ایران را شکل بخشیدە است.[45] این گفتمان با محوریت دولت متمرکز بر پایەی اصول حفظ تمامیت ارضی و وحدت سیاسی، از تمرکززدایی و تحولات بنیادین در ساختارهای گوناگون ایران مدرن جلوگیری کردە است. آن‌چە کشوری مثل ایران با تنوع ملی/قومی تاریخاً با آن دست بە گریبان بودە، مبارزە و مقاومت ملل یا ملیت‌های ساکن آن برای رهایی از ستم ملی بودە است. این مبارزات را نمی‌توان با توجیە «سیاست هویتی» زیر سؤال برد. انتقاد از برجستە‌کردن ارزش‌های زبانی و فرهنگی بایستی همراە با موضع روشن در رابطە با این جنبش‌های سیاسی ملی و نە در تضاد با آن‌ها صورت بگیرد. اگرچە مارکس و سپس گرامشی بر پراکسیس بە معنای تلفیق تئوری (درک جهان) و عمل (تغییر جهان) تأکید کردەاند،[46] همانند ”دین افیون تودەها است” کە بحث عـمیق و جامعه‌شناسی دینِ مارکس را بە شیوەای مضر بە کلیشە تبدیل کرد، ”تغییر جهان” نیز بدون درک و تفسیر جهان در وهلەی اول مقدور نیست و نباید به کلیشە تبدیل شود.

اما مسئلەی بدیل سیاسی بایستی با دغدغە و سؤال‌های نسل جدید فعالین جنبش سیاسی کُردستان نیز شکل گرفتە و ارتباط تنگاتنگی داشتە باشد. چپ در کُردستان چگونە می‌تواند هم‌زمان با درس‌گرفتن از گذشتە، خود را در نسبت با شرایط سیاسی و اجتماعی و تاریخی و اقتصادی جامعە تعریف کند؟ این نیرو چگونە می‌تواند هم‌زمان نقد خود را از چپ مرکزگرا حفظ کردە یا با آن مرزبندی داشتە باشد و بر همبستگی تأکید کند؟ پاسخ بە این سؤالات مهم کە از طرف نسل جدید در شرایط جدیدی مطرح می‌شود، برای تقویت جنبش و جهان‌بینی نیروهای چپ ضروری است. این نوشتە برای یافتن پاسخ  بە این مسئلە اشارە می‌کند کە حداقل بخش مهمی از پاسخ را می‌توان در تجارب گذشتەی چپ اجتماعی و درگیر در تاریخ سیاسی ایران و کُردستان جست‌جو کرد. سازمان‌های چپ در بطن شرایط متحول دهەهای ١٣٤٠ و ١٣٥٠ شكل گرفتند و جهان‌بینی چپ و مبارزە برای ستم‌ملی را در کنار همدیگر تعریف می‌کردند. در دوران انقلاب ١٣٥٧ و سراسر دهەی‌ ١٣٦٠ اکثریت این سازمان‌ها در عمل بە اصل حق تعیین سرنوشت وفادار ماندند و ارزش‌های انقلاب را بە دهەی ١٣٧٠ منتقل کردند. هزاران نفر در این فرآیند سیاسی جان باختە، متحمل زندان و شكنجە شدند و بسیاری دیگر در آن دردها سهیم بودند. بە نظر می‌رسد کە ”چپ قدیم” دارای منابع نظری و عملی باارزش‌تری از «چپ نو» است. «چپ نو» درگیر تئوری‌ها و شبە‌تئوری‌هایی است کە کاربران آن در ایران قادر نبودەاند از زیر گفتمان ناسیونالیستی ایران بیرون بیایند.[47] حداقل یکی از راە‌های موثر برای یافتن پاسخ، روی‌آوردن بە ارزش‌ها و همبستگی‌ها و نقدهای جسورانە‌ در تجارب گذشتە بە درازای یک سدە است نە هم‌سان‌کردن تاریخ چپ با پدیدەهایی چون «چپ نو» یا عقب‌نشینی برخی از سازمان‌ها در برابر گفتمان ناسیونالسیتی ایرانی کە در بەکاربردن اصطلاحات قوم یا ملت یا مسئلەی ملی بە تردید افتادەاند. تجارب گذشتە، مثلا تجارب بعد از انقلاب، باارزش هستند و وظیفەی نسل امروز است کە آن‌ها را در جهت شکل‌دادن به باورها و عملکردها و بر اساس نیازهای زمان‌ خود تازەسازی و بەروز کند.

در پایان، تاریخ بە عنوان یک دیسیپلین (و نە وقایع‌نگاری و طرح ادعا و تعمیم‌سازی) حکم می‌كند کە فرآیندها و رویدادهای تاریخی را با دقت و حوصلە و از طریق مطالعەی منظم بررسی کنیم. اما این تاریخ برای ملتی کە از نهادهای دولت و سیستم‌های آموزشی و آرشیو بی‌بهرە بودە، نیاز بە منابعی دارد تا  منابع اولیە را در خدمت تحقیق گسترش دهد. از میان آن‌ها بە تاریخ شفاهی (کە بایستی مکتوب و آرشیو شوند) اشارە می‌کنم. مورخ کُرد کمال مظهر در تعریف و درک تاریخی کە انسان‌ها بر اساس شرایطِ بە ارث رسیدە از گذشتە می‌سازند، بر تغییر و تحول اجتماعی و محرک اصلی در آن تحولات کە از نظر او طبقات اجتماعی هستند، تأکید می‌كند: «ما دیدەایم کە مردم بدون پادشاە زندگی کنند، اما ندیدەایم کە پادشاهی بدون مردم زندگی کردە باشد».[48] از این نگاە، مکتوب کردن و مطالعە و تحقیق دربارەی تجربەی انسان‌هایی کە تاریخ مبارزات چهار دهەی گذشتە در کُردستان را ساختەاند، برای دست‌یابی بە خودآگاهی تاریخی و سنتزها امری حیاتی است. این‌کە «تحصیل تاریخ برای درس گرفتن از گذشتە است» اگر اشتباە نباشد حداقل گفتەای دقیق نیست. مسئلە از این مهم‌تر است؛ اهمیت تاریخ بە عنوان یک رشتەی تحقیقی، در تلاش آن برای کسب درایت از میان تحولات گذشتە است تا جامعە بتواند زمانەی خود را درک کند و برای تفوق بر معضلات و مشکلات امروز راە‌حل و بدیل خود را بسازد و ارائە دهد.

 

عکس: شاعر کُرد قانع (محمد کابلی) در حال سخنرانی در مراسم «جشن حفاظت از درختان»، سال‌های دهەی ١٩٥٠

 

منابع و پانویس ها

[1]. http://www.thesis11.com

[2] . https://www.akhbar-rooz.com/236897/1403/01/06/

[3]. Anthony Parsons, The Pride and The Fall: Iran 1974-1979 (London Cape, 1984); William H. Sullivan, Mission to Iran (USA: W.W. Norton and Company, 1981); Christian Emery, US Foreign Policy and the Iranian Revolution: The Cold War Dynamics of Engagement and Strategic Alliance (Basingstoke, Hampshire: Palgrave Macmillan, 2013).

[4]. https://www.youtube.com/watch?v=lGdSQZSIpi4

[5]. https://www.youtube.com/results?search_query=آتاریخ+شفاهی+کوتاە

[6]. https://iranhistory.net

[7]. https://www.akhbar-rooz.com/236897/1403/01/06/

[8]. https://www.youtube.com/watch?v=Xngi7-iB9lc

[9]. https://www.youtube.com/watch?v=ayqHZ-IRPog

[10]. https://www.youtube.com/watch?v=lGdSQZSIpi4

[11].  Ali Rahnema, Call to Arms Iran’s Marxist Revolutionaries: Formation and Evolution of the Fada’is, 1964-1976 (London: Oneworld Publications, 2021)

[12]. https://www.didbaniran.ir/بخش-فرهنگی-6/123983-سالروز-انتشار-مقاله-ایران-استعمار-سرخ-سیاه

[13].  Ervand Abrahamian, The Coup: 1953, The CIA, And the Roots of Modern U.S.-Iranian Relations (New York: The New Press, 2015); Ervand Abrahamian, Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran (London: University of California Press, 1999).

[14].  Abrahamian, The Coup, 176.

[15]. https://www.peykarandeesh.org/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-097.pdf

[16]. مەعرووف كەعبی، ئەڤین و قین: هەنگاوێک بەرەو تێگەیشتن لە ڕابردوو [عشق و نفرت: گامی بە سوی درک گذشتە] (سلێمانی، ٢٠١٦).

[17].  مەنسوور بلووری و محەممەد حەسەن‌خالی، شەڕی نەورۆزی خوێناوی شاری سنە، ١٣٥٨ مارسی ١٩٧٩، ڕۆژهەڵاتی کوردستان [جنگ خونین نوروز سنندج سال ١٣٥٨ مارس ١٩٧٩ شرق کُردستان] (١٣٨٣/٢٠٠٤)، ١١.

[18].  گلرخ قبادی، شقایق‌ها بر سنگلاخ: زندگی و زمانە یک زن کُرد (سلیمانیە، ٢٠١٥)، ١٢٨.

[19]. https://iran-archive.com/sites/default/files/2021-07/komala-razghri.pdf

[20]. https://www.researchgate.net/publication/371939656_Sherko_Bekas_and_the_Emergence_of_Postnational_Kurdish_Literature

[21]. بە این موضوع در فصل پنجم کتاب زیر بە تفصیل پرداختەام، این کتاب در حال ترجمە بە فارسی است:

Marouf Cabi, The Formation of Modern Kurdish Society in Iran: Modernity, Modernization, and Social Change 1921-1979  (London: I. B. Tauris, 2022).

[22]. https://books.vejin.net/ck/author/45

[23]. https://books.vejin.net/ck/author/61

[24]. https://books.vejin.net/ck/author/23

[25]. https://books.vejin.net/fa/author/296

[26]. https://books.vejin.net/ck/text/10400?h=با%20هەموو%20جووتیار%20و%20پاڵە%20و%20ڕەنج

[27]. https://www.kurdipedia.org/default.aspx?q=2012061421240870106&lng=12

[28]. https://www.researchgate.net/publication/371939656_Sherko_Bekas_and_the_Emergence_of_Postnational_Kurdish_Literature

[29]. https://www.theguardian.com/commentisfree/article/2024/aug/11/the-roots-of-this-unrest-lie-in-the-warping-of-genuine-working-class-grievances

[30]. https://www.youtube.com/watch?v=135kQshczTg

[31]. https://www.youtube.com/watch?v=6W3nl0CHcsM

[32]. https://ruwange.blogspot.com/2020/05/blog-post.html

[33]. https://books.vejin.net/ck/text/23175

[34]. https://www.youtube.com/watch?v=K9IZkkGVDrM

[35]. https://www.youtube.com/watch?v=DYQ4wReivFI

[36]. در زبان انگلیسی، از دیسیپلین بە جای علم برای نام‌بردن از رشتەی تاریخ استفادە می‌کنند. در زبان آلمانی از علم تاریخ استفادە می‌شود. دیسیپلین، بە غیرعلمی اشارە ندارد، بلکە بر روش‌ها و رویکردهایی تأکید می‌کند کە می‌توانند یک پژوهش را بە این معنا علمی کنند.

نگ. Richard J. Evans, In Defence of History (London: Granta Book, 1997).

[37]. Richard J. Evans, The Pursuit of Power: Europe 1815-1914 (Milton Keynes: Allen Lane, 2016); Christopher Clark, Revolutionary Spring: Fighting for a New World 1848-1849 (Milton Keynes: Penguin, 2023).

[38]. Qasim Amin, The Liberation of Women [and] The New Woman (Cairo: American University in Cairo Press, 2000).

[39]. بی‌بی خان استرآبادی، معایب رجال: در پاسخ بە تأدیب زنان، ویراستاران: محمد توکلی ترقی و افسانە نجم‌آبادی (شیکاگو، ١٩٩٢).

[40]. Michael Knapp, Anja Flach, and Ercan Ayboğa, Revolution in Rojava: Democratic Autonomy and Women’s Liberation in Syrian Kurdistan (London: Pluto Press, 2016).

[41]. https://www.youtube.com/watch?v=3rSjjzKj9eY

[42]. https://www.theguardian.com/commentisfree/article/2024/aug/11/the-roots-of-this-unrest-lie-in-the-warping-of-genuine-working-class-grievances

[43]. https://www.theguardian.com/commentisfree/article/2024/aug/11/the-roots-of-this-unrest-lie-in-the-warping-of-genuine-working-class-grievances

[44]. http://thesis11.com/Article.aspx?Id=6630

[45].  Mansoor Moaddel, Class, Politics, and Ideology in the Iranian Revolution (New York: Columbia University Press, 1993).

[46]. Eric Hobsbawm, How to Change the World: Tales of Marx and Marxism (London: Abscus, 2011), 334-43.

[47]. https://www.radiozamaneh.com/811988/

[48]. کەمال مەزهەر، مێژوو: کورتەباسێکی زانستی مێژوو و کورد و مێژوو [تاریخ: بحث کوتاە علمی در بارە تاریخ و کُرد در  تاریخ] (بەغدا، ١٩٨٣)، ١٥-١٤.


One thought on "چپ، جنبش سیاسی کُردستان، هویت کُردی ومسئله‌ی بدیل سیاسی و اجتماعی"

  1. ئەنوەر بەردیا says:

    سڵاو
    دەستخۆش کاک دکتوور کامڕان ،بابەتێکی زانستی و قووڵ بوو ؛هەربژین.
    ئایا بیر چەپ لە کۆمەڵگایی کوردی دەتوانێ جێگیربێ ؟ دەحاڵێکدا ئەزموونی ڕابردوویی کۆمەڵەکان لە ڕابردوویی ڕۆژهەڵاتی کوردستان هیچ سەرکەوتنێکی پێوە دیار نییە ،جگە لەوەی خۆیان پێ جیلێکی خوێندەواری سەردمیانە لە قەڵم دەدا و ئەوش بۆ هۆکاری دابڕان لە کۆمەڵگایی کوردی کە خاوەنی داب و نەریتی تایبەت بەخۆ و زۆربەشیان باوەڕدار بە ئایینی پیرۆزی ئیسلام بوون و بیری چەپ زیاتر دژە ئایین خۆی دەردەخست و و بێ باوەڕی و بردنە ژێر پرسیار و دیندارییان پێ دواکەوتوویی بوو نەبۆتە هۆکاری گەشە نەکردنی بیری چەپ لە کۆمەڵگایی کوردی بە گشتی ؟ ئەوەیکە خەڵک بە چاوی دژە دین و بێ دین سەیران دەکا دە حاڵێکدا بۆخۆشیان لەو کۆمەڵگایە بە دوونیا هاتوون و پەروەردە بوون بەڵام زیاتر بیر و باوەڕی چەپی کۆمۆنیست پەرە پێدەدەن کە دەگەڵ کۆمەڵگایی کوردی زۆر لێک دوورن بۆ خەڵکی ئێمە هەتا ئەو سەردەمەش کە ئەمن تێدا دەژیم ناگوونجێ و بێگانەیە و مرۆڤ ناتوانێ بە شێوەی پێویست هەزمی بکا . هیوادارم توانیبم مەبەستەکەم بگەیێنم .
    بیری چەپ نە کوردێندراوە ئەوەیکە بۆخۆشمان هەمانە لەژێر سێبەری بیری چەپ بەرەو ڵێلی دەچی ،بۆ نموونە بوونی ژنان و ڕێزیان و کاریگەریان لە کۆمەڵگایی کوردی ناگەڕێتەوە بۆ هاتنی بیری چەپ بۆ کوردستان ،بەڵکوو ژن کۆمەڵگایی کوردی نەقش و دەرکەوتنی زۆر پێش هاتنی بیری چەپە بۆ کوردستان ،دیارە بۆخۆتان زۆر لەمن باشتر شارەزایی مێژوون.
    سپاستاندەکەم

بۆچوونی خۆت بنوسە


*


*

بە کۆمێنت قبوڵ دەکەیت ئەو Privacy Policy

three × 2 =


مافی بڵاوکردنەوە بو کۆمار  پارێزراوە  

تۆڕە کۆمەڵایەتیەکان